داستان شیخ رجب علی و انگشتری
احتمالاً نام شخصیت بزرگوار، مرحوم شیخ رجبعلى خیاط که از اوتاد و موفقین است به گوشتان آشناست
ایشان که موقعیتى نظیر مرحوم شیخ حسنعلى نخودکى را داشته و مکرردر مکرر خدمت امام زمان (عج) رسیده است، ساکن شهر رى بوده و در همان شهر هم از دنیارفته و در قبرستان معروف به ابن بابویه هم مدفون و مزارش مورد توجه و احتراممریدانش مىباشد، و در اثر تزکیه نفس و طهارت قلب موقعیت خاصى را درک کرده است.
شخصى به ایشان مراجعه و شدیداً اظهار اشتیاق مىکند که حضرت امام زمان را زیارت و تشرف به حضورش را درک کند.
ایشان او را راهنمایى مىکند که اگر چهل روز یا چهل شب (که فرقى بین شب و روز نیست و وقت خاصى را هم براى این کار تعیین نمىکند)
آیه 80 سوره اسراء ربّ ادخلنى مدخَلَ صدق و اخرجنى مخرج صدق و اجعل لى من لدنکَ سلطاناً نصیرا را بااخلاص بخوانى.
مىتوانى امام زمان را زیارت کنى.
ایشان به دستور او عمل مىکند، ولى موفق به زیارت حضرت نمىشود،
به شیخ رجبعلى مراجعه و مىگوید، من ختم را طبق دستور انجام دادم، ولى حضرت را زیارت نکردم،
شیخ مىگوید: حضرت رادیدى ولى نشناختى و حتى به تذکرش هم اعتنا و توجه نکردى؟
یادت هست روزى در فلان مسجد نمازت را به جماعت خواندى،
شخصى که بغل دستت نشسته بود، به شما تذکر داد: که انگشتر در دست چپ کردن مکروه است، و شما گفتید: و کل مکروهٌ جایز او امام زمان بود و شما نظر مبارکش را نپذیرفتید؟
ای کاش ما اینگونه با نظر امام زمانمان مخالفت نکنیم!