صحبتی با عزاداران حسینی!
بسم الله الرحمن الرحیم/ باسلام
ای عزاداران و ای سیاهپوشان! ای چشمهای خون آلود از داغ امام حسین علیه السلام و ای پاهای تورم یافتهی تاول زده در دسته های عزا! خداوند قوتتان دهد و روز به روز برتوفیقات تان بیفزاید. ولی اندکی به گفته هایم نیز تامل داشته باشید. و کمی بیاندیشید،
لحظهای به خود نیز بیندیشید که به کجا قصد دارید سفر کنید؟ و به کدامین کربلا عزم رسیدن دارید؟ سر به بالین کدامین خاک، گریه کردن را دوست دارید؟! آیا مسیر و مقصد را میشناسید؟ آیا وسیلهای که در دست، و هدفی که در ذهن دارید برایتان آشناست؟
چه شد که غم دل تبدیل به اشک دیده شد؟ آیا قیمت اشکتان را می دانید؟ و آیا داغ محبت به کبودی ضربهای که بر سینه خود می زنید را با معرفت حسینی مخلوط نموده اید؟
ایکاش به همان اندازه که نگرانیم مبادا اشک چشممان برای عزای امام حسین(ع) خشک شود به عوامل خشکی چشم نیز توجه داشتیم!
همه ما میدانیم که پیامبر عظیم الشأن اسلام فرمود برای حسینم یا بگریانید یا بگریید و یا حداقل اگر نمی توانید گریه کنید خودتان را عزادار و متأثر نشان دهید ولی ایکاش همانطور که سعی میکنیم فقط بخاطرش گریه کنیم، به همان اندازه نیز به دنبال شناختش می بودیم!.
خدارا شکر که توفیق داریم در عزایش ضربههایی محکم به سینه بزنیم، ولی ایکاش تلنگری کوچک نیز به قلب خود می زدیم و از غفلت دوری از او بیدار می شدیم!. بحمدالله هزاران بیت شعر بر وصفش بر زبان جاری میکنیم؛ ولی افسوس خطی از خطبهها و اشعار امام (ع) را که در بیداری انسانهای خفته زمان خود فرمودهاند، حتی از دیدگان خود دریغ میداریم!
آیا تا کنون از خود پرسیده ایم فلسفه عزاداری برای سالارشهیدان چیست؟ و آیا تا به حال تفکر کرده ایم که چرا در مراسم عزا بر سر و سینه میزنیم؟
و این بر سر و سینه زدن ها تابحال چه تغییری در روح و اندیشه ما ایجاد کرده است؟ و تا چه حد ما را به بیداری میرساند؟ چقدر معرفت ما را افزایش می دهد؟! چه مقدار بر دانش ما نسبت به مقام رفیع و شأن والای ائمه معصومین علیهم السلام می افزاید؟!
آری فلسفه سینه زدن این است که: بر سینه می کوبیم تا هر چه عشق های مجازی و ناروا در قلب خود تلمبار کرده ایم فرو ریزد و همچون کعبه ای که به دست زیبای بت شکن زمان امیرالمومنین روحی فداه از تمام بتان پاک و منزه گردید کعبه دل ما نیز از تمامی بتهای هوای نفس به برکت ذکر یاحسین و سینه زدن برای او منزه و پاک گردد.
بزرگ پیامبر اسلام صلی ... علیه وآله فرمودند: «کسی که بر مصائب حسین (ع) گریه کند، آتش جهنم بر او حرام میشود.» درست است که بر سر و سینه زدن مقدمه رشد و کمال و رسیدن به قله رفیع آزادگی و حریّت است ولی صرفا بر سر و سینه زدن بدون آگاهی و معرفت، فقط اجازه نمی دهد از جاده حقیقت بیرون رویم ! ولی اگر به همین اکتفا کنیم باید بدانیم که در ابتدای راه مانده ایم درجا زد میزنیم.
نباید فراموش کرد که مسیر عزاداری برای رساندن دل و تفکر انسان به قیام کربلاست،
خوب است بدانیم چرا بزرگواری مانند امام حسین (ع) قدم در راهی نهاد که میدانست انتهای آن پاره پاره شدن پاره تنش علی اصغر (ع) و قطعه قطعه شدن جگرگوشه عزیزش جناب علی اکبر (ع) و بی دست شدن تکیهگاهش حضرت ابالفضل العباس (ع) است ولی باز از ادامه راه صرف نظر نمی کند؟!
و می دانست که خواهر بزرگوارش حضرت زینب کبری (س) به همراه دیگر بانوان مصیبت دیده در میان نامحرمان نانجیب، تنها خواهند ماند.
وخوب میدانست احساسش، دیدهاش، تمام وجودش، تن ماهگونه رقیه نازنینش (س) در دل شب میان هزاران خار بیابان، به آن صورت آزرده میشود،
و باز میدانست خیمههایی بدون صاحبش خواهد سوخت و گیسوان اطفالش کشیده خواهد شد... و می دانست و می دانست و می دانست. ولی لحظه ای درنگ نکرده و به گودی قتلگاه نزدیک تر می شد!
خوب است بدانیم که مولایمان در مورد کوفیان و کوفی صفتان فرمودند: «ِانَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدّینُ لَعِقٌ عَلی ألْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحَّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ»[1] ((حقّا که مردم بندگان دنیایند و دین ناچیزی بیجان بر زبانشان است که بر گِردش تا آنجا حلقه میزنند که دنیاشان در فراخ باشد و هرگاه با بلا آزموده شوند، دینداران اندک گردند.))
و چه زیبا و پرمعنا این شعار را عملی کرد، آن لحظه که کودک شش ماهه اش را بردست گرفت و پس از شهادت فرزند شیرخوارش خون مبارک گلویش را بر آسمان ریخت و صحنهای آفرید که از ازل تا به ابد کسی به چشم نخواهد دید و شوری افکند که حتی ابراهیم خلیل ا... هم درحسرت چنین عشق ورزی به خدای متعال انگشت بدهان ماند و باز عاشقانه فرمود: «هَونٌ عَلیَّ ما نَزل بِی أنَّه بِعَیْنِ الله» (( این مصیبت نیز بر من آسان است، زیرا که خدا میبیند.))[1]
فقط از آن میترسم که نکند ما نیز بنده دنیای خود شده باشیم و بر سر انتخاب راه مانده باشیم؛
انتخاب دینِ همراه با معرفت، یا دینِ کورکورانه و ظاهر بین؟!
دین امام و امام شناسی، یا دین سجاده آب کشیدن و قرآن بر نیزه کردن؟!
آری ای دوستان آنها که رفتند و ندای " َالسابِقونَ السابِقون" را لبیک گفتند. ولی ما هنوز و هر لحظه در معرض امتحانیم و در ابتدای رقم زدن سرنوشت برای خود؛ میتوانیم چون حافظان قرآن و پیشانی پینه بستههای سپاه عمر سعد "عبید الدنیا" باشیم و دین ؛ فقط در زبان ما بماند و هم قادریم که باور کنیم و لبیک « هَلْ مِن ناصِرٍ یَنْصُرُنی» امام زمان خود را پاسخ گوئیم و نباشیم مصداق مردمان کوفه که غمی بر دل امام نهادند، آنچنان که فرمودند: «هان ای مردم! این حجتّی است در پیشگاه خدا و مسلمانان حاضر. من به سوی شما نیامدم، مگر پس از آن که نامههای دعوت شما (پی در پی) رسید و فرستادگان شما آمدند که به سوی ما بیا،
مانیز هر صبح جمعه ای با اشک می گوییم عجل علی ظهورک . ولی دریغ از یک قدم !
امید است خدا ما را بر هدایت فراهم آورد.
و امروز حضرت مهدی عجل...تعالی فرجه الشریف هنوز از بی معرفتی مردمانی که دست به سوی جدش دراز کرده و هنگامی که حسین (ع) به سویشان آمد، تنهایش گذاشتند، زخمی به دل دارد و اطمینان داشته باش که حرکت من و تو را بیجواب نخواهد گذاشت و بر ماتم کده ی کوچک ما سرخواهد زد و دست بر چشمان خیس خواهد کشید. آری دست مهدی (عج) وجودمان را پر برکت خواهد کرد. آری عطر وجود آن یکتا گل نرگس تمام زندگی ما را فرا خواهد گرفت. آغوش مهر و عطوفت رحمةللعالمین گشوده است، از ابتدای زندگی، برای همه ما، کافیست دست گدایی به سویش دراز کنیم و آنگاه غرق دریای معرفت و آگاهی و محبتش شویم...
لبیک... لبیک یا مولای... لبیک یا صاحب الزمان...
آقا دعا کن که ما کوفی نباشیم !
التماس دعا .
لبیک... لبیک یا مولای... لبیک یا صاحب الزمان...
آقا دعا کن که ما کوفی نباشیم !
الهی به حق حسین (ع)؛
اللهم عجل لولیک الفرج