«خروج سید حسنی»
چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۱، ۰۹:۱۳ ق.ظ
از جمله نشانههای ظهور «خروج سید حسنی» از طرف دیلم است.
درباره شخصیت سید حسنی در روایات سخنی نیامده، ولی روایاتی که سخن از خروج و کشته شدن او دارد تا حدودی به معرفی او پرداخته است.
علامه مجلسی رحمه الله گفته است:
در حدیث مفضل از حضرت صادق علیه السلام آمده است که فرمود:
«حسنی آن جوانمرد خوشرویی که از طرف دیلم خروج میکند و با بیان فصیحی که دارد، فریاد بر میآورد:
ای آل احمد!
اجابت کنید.
دردمند پریشان حال را و آنکه از پیرامون ضریح (شاید مراد کعبه باشد) ندا میکند؛ پس گنجینههای الهی در طالقان او را اجابت میکنند. آنها گنج هایی از طلا و نقره نیستند؛ بلکه مردانی اند همانند قطعههای آهن. بر اسبهای چابک سوار گشته و حربههایی به دست میگیرند. پیوسته ستمگران را میکشند تا اینکه وارد کوفه میشوند. در حالی که بیشتر جاهای زمین از لوث وجود بیدینان پاک گشته، سید حسنی آنجا را محل اقامت خود قرار میدهد.
آنگاه خبر ظهور مهدی علیه السلام به سید حسنی و اصحابش میرسد، اصحاب به او میگویند:
ای فرزند پیغمبر!
این کیست که در قلمرو ما فرود آمده؟
میگوید:
برویم ببینیم او کیست - در صورتی که به خدا قسم سید حسنی میداند او مهدی علیه السلام است و بدین جهت این سخن را میگوید که به یارانش آن حضرت را بشناساند - پس سید حسنی بیرون میآید تا اینکه به مهدی علیه السلام میرسد.
آنگاه میگوید:
اگر تو مهدی آل محمد صلی الله علیه و آله هستی، پس عصای جدت پیامبر و انگشتر و جامه و زره آن حضرت کجا است؟ عمامه (سحاب) اسب، شتر، قاطر، الاغ و اسب اصیل رسول خدا و مصحف امیرمومنان کجا است؟
پس آن حضرت تمام اینها را به او نشان میدهد.
آنگاه عصای پیامبر را میگیرد و در سنگ سختی میکارد، فورا برگ میدهد. منظورش از این کار آن است که بزرگواری و فضیلت حضرت مهدی علیه السلام را به اصحاب خود بنمایاند تا با آن حضرت بیعت کنند. پس سید حسنی عرضه میدارد:
الله اکبر ای فرزند پیغمبر!
دستت را بده تا با شما بیعت کنیم. حضرت مهدی علیه السلام دستش را دراز میکند، سید حسنی و اصحابش بیعت میکنند.»
(بحارالانوار، ج 53، ص 15.)
مرحوم کلینی پایان کار سید حسنی را در ضمن روایتی از امام صادق علیه السلام این گونه نقل کرده است:
«فیبتدر الحسنی الی الخروج فیثب علیه اهْل مکه فیقْتلونه و یبْعثون براسه الی الشامی فیظْهر عنْد ذلک صاحب هذا الامر …»
(الکافی، ج 8، ص 224، ح 285.)
(… و آنگاه که سید حسنی خروج خود را آغاز میکند، اهل مکه بر او هجوم آورده، او را به قتل میرسانند و سر او را بریده برای شامی میفرستند و دراین هنگام صاحب الامر ظهور خواهد کرد …» نعمانی نیز مینویسد:
«یعقوب سراج گوید:
به امام صادق علیه السلام عرض کردم:
فرج شیعیان شما کی خواهد بود؟
پس فرمود:
آنگاه که فرزندان عباس به اختلاف پردازند و حکومت ایشان سست گردد. راوی حدیث یاد شده را به عینه ذکر کرده تا رسیده است به ذکر آلات جنگی و زین و افزوده است:
«تا اینکه بر فراز مکه فرود آید و شمشیر را از نیامش بیرون میکشد و زره را میپوشد و پرچم و برد را باز میکند. عمامه را به سر میگذارد و عصا را به دست میگیرد و از خداوند درباره ظهورش اجازه میخواهد. پس یکی از خادمان آن حضرت از آن موضوع آگاه میشود و نزد حسنی آمده او را از خبر آگاه میکند. حسنی به خروج از آن حضرت پیشدستی میکند؛ پس مردم مکه بر او شوریده و او را به قتل میرسانند و سرش را به نزد شامی میفرستند. پس در این هنگام صاحب این امر ظهور میکند و مردم با او بیعت کرده از او پیروی میکنند …»
(الغیبه، باب 14، ح 43؛ با اندک تفاوتی، الکافی، ج 8، ص 224، ح 285.)
برخی، از این دو روایت استفاده کردهاند که «سید حسنی» همان نفس زکیه است.
درباره شخصیت سید حسنی در روایات سخنی نیامده، ولی روایاتی که سخن از خروج و کشته شدن او دارد تا حدودی به معرفی او پرداخته است.
علامه مجلسی رحمه الله گفته است:
در حدیث مفضل از حضرت صادق علیه السلام آمده است که فرمود:
«حسنی آن جوانمرد خوشرویی که از طرف دیلم خروج میکند و با بیان فصیحی که دارد، فریاد بر میآورد:
ای آل احمد!
اجابت کنید.
دردمند پریشان حال را و آنکه از پیرامون ضریح (شاید مراد کعبه باشد) ندا میکند؛ پس گنجینههای الهی در طالقان او را اجابت میکنند. آنها گنج هایی از طلا و نقره نیستند؛ بلکه مردانی اند همانند قطعههای آهن. بر اسبهای چابک سوار گشته و حربههایی به دست میگیرند. پیوسته ستمگران را میکشند تا اینکه وارد کوفه میشوند. در حالی که بیشتر جاهای زمین از لوث وجود بیدینان پاک گشته، سید حسنی آنجا را محل اقامت خود قرار میدهد.
آنگاه خبر ظهور مهدی علیه السلام به سید حسنی و اصحابش میرسد، اصحاب به او میگویند:
ای فرزند پیغمبر!
این کیست که در قلمرو ما فرود آمده؟
میگوید:
برویم ببینیم او کیست - در صورتی که به خدا قسم سید حسنی میداند او مهدی علیه السلام است و بدین جهت این سخن را میگوید که به یارانش آن حضرت را بشناساند - پس سید حسنی بیرون میآید تا اینکه به مهدی علیه السلام میرسد.
آنگاه میگوید:
اگر تو مهدی آل محمد صلی الله علیه و آله هستی، پس عصای جدت پیامبر و انگشتر و جامه و زره آن حضرت کجا است؟ عمامه (سحاب) اسب، شتر، قاطر، الاغ و اسب اصیل رسول خدا و مصحف امیرمومنان کجا است؟
پس آن حضرت تمام اینها را به او نشان میدهد.
آنگاه عصای پیامبر را میگیرد و در سنگ سختی میکارد، فورا برگ میدهد. منظورش از این کار آن است که بزرگواری و فضیلت حضرت مهدی علیه السلام را به اصحاب خود بنمایاند تا با آن حضرت بیعت کنند. پس سید حسنی عرضه میدارد:
الله اکبر ای فرزند پیغمبر!
دستت را بده تا با شما بیعت کنیم. حضرت مهدی علیه السلام دستش را دراز میکند، سید حسنی و اصحابش بیعت میکنند.»
(بحارالانوار، ج 53، ص 15.)
مرحوم کلینی پایان کار سید حسنی را در ضمن روایتی از امام صادق علیه السلام این گونه نقل کرده است:
«فیبتدر الحسنی الی الخروج فیثب علیه اهْل مکه فیقْتلونه و یبْعثون براسه الی الشامی فیظْهر عنْد ذلک صاحب هذا الامر …»
(الکافی، ج 8، ص 224، ح 285.)
(… و آنگاه که سید حسنی خروج خود را آغاز میکند، اهل مکه بر او هجوم آورده، او را به قتل میرسانند و سر او را بریده برای شامی میفرستند و دراین هنگام صاحب الامر ظهور خواهد کرد …» نعمانی نیز مینویسد:
«یعقوب سراج گوید:
به امام صادق علیه السلام عرض کردم:
فرج شیعیان شما کی خواهد بود؟
پس فرمود:
آنگاه که فرزندان عباس به اختلاف پردازند و حکومت ایشان سست گردد. راوی حدیث یاد شده را به عینه ذکر کرده تا رسیده است به ذکر آلات جنگی و زین و افزوده است:
«تا اینکه بر فراز مکه فرود آید و شمشیر را از نیامش بیرون میکشد و زره را میپوشد و پرچم و برد را باز میکند. عمامه را به سر میگذارد و عصا را به دست میگیرد و از خداوند درباره ظهورش اجازه میخواهد. پس یکی از خادمان آن حضرت از آن موضوع آگاه میشود و نزد حسنی آمده او را از خبر آگاه میکند. حسنی به خروج از آن حضرت پیشدستی میکند؛ پس مردم مکه بر او شوریده و او را به قتل میرسانند و سرش را به نزد شامی میفرستند. پس در این هنگام صاحب این امر ظهور میکند و مردم با او بیعت کرده از او پیروی میکنند …»
(الغیبه، باب 14، ح 43؛ با اندک تفاوتی، الکافی، ج 8، ص 224، ح 285.)
برخی، از این دو روایت استفاده کردهاند که «سید حسنی» همان نفس زکیه است.