مقتدای مسیح

کشکولی از مطالب دینی

مقتدای مسیح

کشکولی از مطالب دینی

"مقتدای مسیح" صفت حضرت مهدی روحی له الفداه می باشد به معنای کسی که مسیح بر او اقتدا می کند. وبگاه مقتدای مسیح با محور تلنگری به قدر وسع خود راه اندازی شده است. ان شاء الله به امضاء حضرت مزین گردد.

تبلیغات

ویژگیها و خصایص مهدى عج

پنجشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۱، ۰۷:۲۴ ق.ظ

ویژگیها و خصایص مهدى

آیت الله سیدرضا صدر


مهدى ، کسى است که به وسیله خدا تعیین مى شود. چون بشر ناتوان است که    چنین کسى را بشناسد؛ زیرا که مهدى مانند فردى از افراد بشر است . مهدى ، کسى است که اجرا کننده تعلیمات همه انبیا و خواسته هاى همه اولیا خواهد بود.
مهدى ، بایستى دانشى نامتناهى داشته باشد، بینشى نامتناهى داشته باشد، استقامت نامتناهى داشته باشد، خستگى ناپذیر باشد، داراى بالاترین قدرت روحى باشد، رحمتى نامتناهى داشته باشد، مهربان و دوست خلق باشد، پاکیزه از کینه و عقده روحى باشد، خلق در نظر او یکسان باشند، آن قدر در عدالت و دادگرى پیشرفته باشد که نگذارد پوست ارزنى از دهان مورى گرفته شود، و کسانى که باقى خواهند ماند، یا از ترس خواهد بود و یا از طمع ، و هر دوى اینها با عدالت و دادگرى او سازگار نیست .
مهدى ، امید بشر؛ مهدى برگزیده خدا؛ مهدى ، انجام دهنده هدف انبیاء مهدى ، دادگر کل ، مهدى ، بنیانگذار عدل مؤ بد جهانى ؛ مهدى ، انسان بزرگ مهدى ، پاکیزه ترین فرد بشر هنگام قیام ، مهدى ، دادگسترى زنده و پاینده که سراپاى وجودش از فضیلت و عدالت و بزرگوارى آکنده است .
نقطه ضعف شخصى ، نبایستى داشته باشد. پدرانش ، بایستى پاک و پاکیزه باشند و نقطه ضعف خانوادگى ، نبایستى در حضرت مهدى وجود داشته باشد. در پاکیزه ترین محیط، تربیت و پرورش یافته باشد و عنایت الهى در پرورش او دخالت کامل داشته باشد.
خودش پاک ، نیاکانش پاک و به پاکى شناخته شده باشند؛ که همگان مردان فضیلت و تقوا و پرهیزکارى بوده اند. مردم گمنامى نبوده اند؛ عزلت و گوشه گیرى نداشته اند و در میان مردم زیست داشته اند. در محیط دوستى و دشمنى بوده اند. و به طور دقیق ، هر دو گروه ، حیات فردى و اجتماعى آنها را زیرا نظر گرفته بودند؛ دوستان براى آن که سر مشق بگیرند، دشمنان براى آن که نقطه ضعفى بیابند و بر آنها بتازند، و دو گروه جز تقوا و پرهیزکارى ، جز انسانیت و فضیلت ، چیزى نیافتند.
پیوسته در راه حق مبارزه مى کردند. از این رو، دشمنان آنها را مى کشتند؛ تا بتوانند تا خدا را خاموش کنند ولى نتوانستند و این نور براى همیشه روشن ماند تا روزى که تابش جهانى پیدا کند و سراسر گیتى از این نور بهره مند شود.
آرى ، چنین دودمانى شایسته است که پیشوایان خلق و بشریت باشند و قافله سالار جهان انسانیت گردند و حضرت مهدى که بر پا کننده عدل جهانى است ، بایستى از چنین خاندانى باشد.
مهدى و عصمت
عصمت ، یعنى پاکیزه بودن از گناه و پیراسته بودن از خطا.
و آن حقیقتى است از مقوله علم که دانستن حقایق اشیا باشد.
فرد بزرگوارى که داراى فضیلت عصمت باشد، نه تنها گناه نمى کند، بلکه فکر گناه ، در مغزش راه ندارد، چون به حقیقت گناه آشناست ، ولى قدرت بر ارتکاب گناه دارد. از این رو، مرتبه اش از فرشتگان برتر و بالاتر است .
شما زبان مار را نمى مکید و از خوردن نجاست خوددارى مى کنید، بلکه فکر چنین کارى نیز در مغز شما راه نمى یابد، با آن که قادر بر هر دو کار هستید.
چرا؟ چون به حقیقت هر دو کار پى برده اید و مى دانید که چیست .
نسبت معصوم با گناه ، چنین است .
بنابراین ، عصمت ، مرتبه عالیه اى را عدالت نیست ، بلکه فضیلتى است از فضایل مغایر با عدالت و آن علمى است خدادادى و از علوم بشرى نیست و موروثى نیز نمى باشد؛ چنانچه قابل تعلیم و تعلم نیز نیست .
علمى است که حضرت احدیث ، هر فردى را شایسته بداند، بدو افاضه مى کند؛ چنانچه در میان دودمان عبدالمطلب - که شماره آنها به چهل مى رسید یا از چهل افزون بود - فقط یک فرد شایسته پیامبرى بود و آن حضرت محمد صلى الله علیه و آله بود و دگران شایسته این منصب مقدس نبودند.
در میان پسران ابوطالب ، فقط یک فرد شایسته دارا شدن صفت عصمت بود و آن على علیه السّلام بود از این رو، از سوى خدا و رسول صلى الله علیه و آله ، وصى حضرت محمد صلى الله علیه و آله گردید.
مرد عادل و دادور، هنگام اشتداد شهوت یا غضب ، تمایل به گناه دارد، ولکن گناه نمى کند، ولى معصوم تمایل به گناه نیز ندارد.
عادل ، خطا مى کند و ممکن است گول شیاطین انسى را بخورد، ولى معصوم خطا ندارد و خطا و گول خوردن ، براى حضرتش محال است .
معصوم ، اضافه بر فضیلت عدالت ، داراى فضیلت عصمت نیز است .
تاءسیس حکومت عدل و دادگستر در جهان ، بایستى به وسیله قائدى معصوم باشد که میل به گناه نکند و خطا نداشته باشد. و وگرنه آن حکومت تشکیل پذیر نخواهد بود.
قائد گناهکار و رهبر خطاکار، نمى تواند از گناه جلوگیرى کند و خطاهاى بشر را بر طرف سازد، بلکه سر مشق براى گناه و خطا خواهد بود.
رهبر، براى پیوستن خلق از گناه ، بایستى نخستین قدم را از خودش بردارد و گناه را از خود بزداید.
بزرگترین گناه ، ظلم است و رهبر ظالم ، نخواهد توانست ظلم زدایى کند.
بنابراین ، حضرت مهدى ، بایستى داراى فضیلت عصمت باشد تا بتواند عدل جاویدان جهانى را بر قرار سازد.
در گذشته ، یادآور شدیم که حضرت مهدى بایستى مؤ ید من عندالله باشد و قدرت الهى در پشت سرش باشد؛ وگرنه نخواهد توانست بر همه قدرتهاى بشرى پیروز شود.
و این به ما مى رساند که حضرت مهدى باید معصوم باشد، وگرنه لازم مى آید که خداى بزرگ ، گناهکار و خطاکارى را تاءیید فرموده و براى مردم پیشوا قرار داده است ، و این ، بر ذات مقدس حق ، قبیح و محال است . آیا کسى که از گناه نهى فرموده ، مى تواند بگوید از گناهکار پیروى کنید؟!
شناخت
با براهین عقلى یاد شده ، روشن شد که مهدى ، شخصى است و وجود خارجى دارد و هم اکنون زنده است و حضرتش داراى فضیلت عصمت و دانش فوق دانش بشر و مؤ ید من عندالله است .
پدرانش ، پاکترین پاکان در تاریخ بشر بوده اند. نژاد و تبارش ، شریفترین نژاد و تبار. اکنون وقت آن رسیده که به سراغ شناخت حضرتش برویم و بدانیم که کیست ؟
حضرتش از دودمان رسول خدا صلى الله علیه و آله و پسر فاطمه زهرا و فرزند على مرتضى علیه السّلام است . از نژاد امام حسین و نواده امام حسن مجتبى است و با نه پشت به امیر مؤ منان و فاطمه زهرا مى رسد. پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکرى ، یازدهمین امام و وصى و جانشین پیامبر بزرگ اسلام است .
خودش دوازدهمین امام و پیشواى خلق جهان است .
نام نامى اش ، نام رسول خدا صلى الله علیه و آله ، کینه گرامى اش ، کینه رسول خدا صلى الله علیه و آله ؛ خلقش ، خلق رسول خدا صلى الله علیه و آله ؛ خویش ، خوى رسول خدا صلى الله علیه و آله دانش و عصمتش ، دانش و عصمت رسول خدا صلى الله علیه و آله ؛ خونش ، خون رسول خدا صلى الله علیه و آله ، پیکرش ، پاره اى است از پیکر رسول خدا صلى الله علیه و آله .
و پر روشن است که نیاکانش از با فضیلتترین مردم تاریخ بشر بوده و هستند و همانندشان در تقوا و طهارت ، در میان خلق جهان نیست .
سیصد سال این بزرگواران در برابر دیدگان دوستان فدایى و دشمنان عقده اى زیستند و هر دو گروه نقطه سیاهى در جامه سپید این پاکمردان نیافتند. گواه این سخن ، شهادت تاریخ است که به دست دوست و یا خامه دشمن نگاشته شده است و جز تقوا و فضیلت و بزرگوارى ، سخنى درباره آنها ندارد.
اگر گامى در تاریخ این خاندان بالاتر گذاریم ، مى بینیم هاشم که بنیانگذار این دودمان است ، مرد فضیلت است ؛ پسرش ‍ عبدالمطلب ، مرد فضیلت است ؛ فرزند عبدالمطلب ، ابوطالب ، مرد فضیلت است . (7)
اینان شریفترین مردان عصر خود بوده اند و با آن که در عصر جاهلیت مى زیستند، لکه اى سیاه در جامه سپید آنها دیده نشده است .
تاج رهبرى انسانها و ارمغان عدالت جهانى بر فرق مقدس فرزند امام حسن عسکرى علیه السّلام از جانب خداى بزرگ نهاده شده است و بشرى دیگر شایستگى این مقام را ندارد.
خداى مهربان این وجود مقدس را ذخیره انسانیت قرار داده و محفوظش داشته ، تا روزى که اراده حق تعلق گیرد، حضرتش قد علم کند، پرچم عدالت را به اهتزاز در آورد و ظلم و ستم را نابود سازد و عدل و داد را براى همیشه بر روى کره زمین حاکم گرداند و آسایش جاودانى بشر را تاءمین کند.
سعادتمندترین مردم ، کسانى هستند که پیرو چنین خاندانى باشند و فرقه ناحیه ، یعنى گروه رستگاران ، اینان مى باشند و بس .
مژده اى است که رسول خدا صلى الله علیه و آله به امت اسلام داده است .
قائم
حضرت مهدى ، در زبان اجداد بزرگوارش ، به صفت ((قائم )) موصوف شده است ، در حالى که هیچ یک از نیاکان گرامى اش بدین صفت موصوف نشده اند. جدش رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز بدین صفت موصوف نشده ، پدرش على مرتضى علیه السّلام نیز بدین صفت موصوف نشده ؛ حسین سید الشهداء چنین بوده اند.
آیا مقصود ((قیام بالقسط)) و دادگسترى جهانى است ، که هدف از ارسال انبیا از آدم تا خاتم بوده است و قیام به حق و پیاده کردن حکومت حق در ((قیام بالقسط)) قرار دارد؟
آنچه که یقین است ، آن است که قیام حضرت مهدى ، پایان مبارزه حق علیه باطل است .
مبارزه اى که از آغاز پیدایش بشر شروع شده و پیامبران و اولیاى خدا در آن شرکت کرده اند و گهگاه پیروزى نصیب حق مى شده ، لیکن دوامى نداشته و جاودانى نبوده است . ولى به وجود حضرت مهدى ، این مبارزه پایان مى پذیرد و حق براى همیشه پیروز شده و جاویدان مى گردد و دیگر راهى براى حکومت باطل باقى نمى ماند؛ بلکه باطلى در سراسر گیتى باقى نخواهد ماند تا بخواهد حکومت تشکیل دهد.
احتمال دیگرى که وجود دارد، آن است که مقصود از ((قیام ))، آمادگى حضرتش براى ظهور و تاءسیس حکومت عدل جهانى باشد. چون این لباس تنها بر قامت رساى حضرتش آراسته گردیده و بس .
و چون هدف از قیام حضرت مهدى ، جهانى است و گسترش عدل و ایمان در تمام جهان ، و تاریخ بشر، چنین حکومتى را به خود ندیده ، حضرتش قائم به این حکومت است و پیدایش این حکومت و قوامش به وجود مقدس اوست . پس حضرتش قائم خواهد بود. و شاید مقصود از قیام ، آمادگى شخصى حضرتش است که زمینه قیام از نظر اجتماعى آماده شده ، حضرتش براى آن آمادگى همیشگى دارد و تاءخیر و تعللى در کار نیست .
طول عمر
طول عمر، بر خلاف طبیعت نیست و با طبیعت انسان سازگار است
حضرت عسکرى در سال 260 قمرى از دنیا رفت و بایستى فرزند بزرگوارش ، پیش از این سال ، ولادت یافته باشد.
سال ولادت حضرت مهدى ، سال نور است که سال 256 هجرى است و آن حضرت ، هنگام وفات پدر بزرگوارش ، چهارساله بوده است .
اکنون عمر شریفش 1157 سال است (8) که عمرى دراز و طولانى است و این خود معجزه اى است از معجزات و خرق عادتى است از خرق عادات و دلیلى است بر ارتباط مستقیم حضرتش با ذات مقدس حضرت احدیث . رابطه تکوینى که حضرتش ارتباط وجودى با وجود حضرت حق دارد.
البته طول عمر، بر خلاف طبیعت نیست و با طبیعت انسان سازگار است و خواسته فطرى بشر نیز است و شاید در آینده روزى برسد که این خواسته فطرى بشر، تحقق یابد. حیات ، نه تنها محبوب انسانهاست ، بلکه محبوب حیوانات نیز است . هر بشرى ، خود ناآگاه از جان خود دفاع مى کند؛ چنانچه هر حیوانى نیز از حیات خود، دفاع مى کند.
فطرى بودن حب حیات ، مستلزم فطرى بودن دوام حیات است که بجز طول عمر چیز دگرى نیست و طول عمر، امرى واقعى و حقیقى ، چون دیگر فطریات بشر است که خطا ندارند. در عصر نوح ، پیش از توفان ، عمر بشر طولانى بوده است ؛ چنانچه خود حضرت نوح نیز عمرش طولانى بوده ، دعوت آن حضرت نهصد و پنجاه سال طول کشید. و پیش از دعوت باید عمر حضرتش به اندازه اى برسد که به مقام پیغمبرى آن زمان و مردمان کهن سالش برسد. و پس از پایان دعوت نیز، حضرت نوح چندى بوده و توفان رخ داده و آن را به چشم دیده و پس از توفان نیز، زنده است .
ولى پس از توفان ، عمر بشر کوتاه شده است ، و این سرى است که باید روزى روشن شود.
نه تنها طول عمر حضرت مهدى ، معجزه است ، بلکه امامت آن حضرت ، نظیر نبوت حضرت عیسى علیه السّلام نیز، معجزه است .
حضرت مهدى ، در چهار سالگى بدین منصب مقدس الهى نایل گردید و لیاقت چنین منصبى را داشت که بزرگسالان چنان لیاقتى را نداشته و ندارند.
و این معجزه نیز، رابطه تکوینى امامت را با حضرت حق نشان مى دهد و ارتباط تشریع را با تکوین روشن مى سازد.
اراده خلل ناپذیر حق ، تعلق گرفت که حضرت مهدى ، عمرى دراز داشته باشد و تفکیک اراده از مراد، محال است ؛ به خصوص اگر اراده حق باشد.
علل طبیعى پس از توفان نوح قادر به دادن طول عمر نیستند چون خودشان محدود به وقت هستند و عمرى کوتاه دارند مگر آن که عللى پى در پى این نقیصه را جبران کند. آنچه قطعى است ، طول عمر حضرت مهدى ، علل الهى دارد.
وجود مقدس حق ، ازلى است و ابدى و جاودانى و قدیم . پس معلول بلا واسطه اش بایستى داراى عمرى دراز باشد.
دین ، بایستى با حقایقى اعجاز انگیز همراه باشد، تا دانسته شود که خواسته حضرت حق است . اگر دین صد در صد فاقد اعجاز باشد، ارتباطش با حضرت حق مجهول مى ماند و نظیر مسلکى از مسلکهاى بشرى خواهد بود.
تمام پیامبران ، داراى معجزاتى بودند که بشر از آوردن آنها عاجز و ناتوان بود. دعوت حضرت محمد صلى الله علیه و آله ، جد حضرت مهدى ، با معجزاتى بسیار آغاز شد و انجام آن دعوت هم ، که به وسیله حضرت مهدى است ، بایستى با معجزه همراه باشد که وجود مبارک حضرت مهدى ، خود معجزه بلکه معجزاتى است .
طول عمر
لزوم طول عمر
از نظر اجتماعى که ثابت شد مهدى نوعى ، استحاله وجودى دارد و وقوعش غیر ممکن است و ثابت شد که مهدى ، شخصى است معین و بایستى وجود خارجى داشته و از دودمانى پاکیزه ریشه گرفته باشد و چون نظیر خاندان رسول خدا صلى الله علیه و آله خاندانى در فضیلت و طهارت یافت نشده و نمى شود و بایستى مهدى از این دودمان باشد و او خلیفه دوازدهم آن حضرت است . پس بایستى حضرت بارى تعالى به مهدى ، طول عمرى عنایت کند که هر وقت ، زمان مساعد ظهورش گردید و بشر شایسته عدل جهانى و ایمان جاودانى گردید، مهدى قیام کند و پرچم عدل خدایى را در سراسر گیتى به اهتزاز آورد و خواسته فطرى بشریت را بدو عطا کند و غایت از ارسال انبیا را محقق سازد.
فرد ممتاز
بدیهى است که در میان انواع نباتات و حیوانات ، وجود افراد ممتاز میان نوع خودشان حقیقت دارد.
درخت سیبى که چندان سیب دارد، گاه در میان سیبهایش سیبى پیدا مى شود که از نظر رنگ و طعم و بو و حجم ممتاز است و سیبهاى دیگر درخت ، فاقد این کمالات هستند.
حال در جمیع نباتات چنین است ؛ خواه تره بار باشند، خواه خشکبار؛ خواه نباتات بوته اى باشند، خواه درختى .
در میان حیوانات نیز، این سنت ادامه دارد شبانان ، دامداران ، خدمتگزاران باغ وحش براى تخمگیرى از افراد ممتاز استفاده مى کنند. در میان انسانها نیز، حال چنین است :
شاگرد اول کلاس ، فرد ممتاز میان شاگردان کلاس است . برندگان امتحانات سراسرى کنکور، افراد ممتاز در میان داوطلبان هستند.
گاه فردى در شهر و یا زمانى ، فرد ممتاز است ، ولى در شهر دیگر یا زمان دیگر، فرد عادى به شمار مى آید.جوانى که در ایران و لبنان تحصیل کرده بود، مى گفت : هنگامى که در ایران بودم ، همردیف شاگردان بودم و هنگامى که در لبنان تحصیل مى کردم فرد ممتاز کلاس به شمار مى آمدم .
گاه فردى در زمانى در کل جهان ، فرد ممتاز است ؛ مانند کسانى که در بازیهاى المپیک مدال طلا و یا نقره و برنز مى گیرند.
افراد ممتاز بشرى ، گوناگون هستند؛ فردى در زیبایى فرد ممتاز مى شود و ملکه و جاهت لقب مى گیرد. فردى در نیروى بدنى فرد ممتاز مى شود و رستم زمان و قهرمان جهان مى گردد، فردى در دانش و بینش چنین مى شود و ابن سینا مى گردد، دگرى در زیرکى و سیاست چنین مى شود مانند ((بیسمارک )). فردى از نظر تقوا و فضیلت ، فرد ممتاز مى گردد و سلمان زمان و ابوذر دوران نامیده مى شود.
این مطلب ، بدیهى است و مورد مشاهده همه خلق است ، ولى ممتاز بودنشان اختصاص به زمان و مکان دارد و جهانى و همگانى و جاویدانى نیست و افراد ممتاز بشریت ، نمى توانند باشند.
ولى گروهى افراد ممتاز بشریت هستند که در میان همه خلق جهان مثل و مانند ندارند؛ هر چند در زمانى مخصوص و یا در مکانى مخصوص زیست داشته اند. این بزرگمردان ، پیامبران خدا هستند که همگان از همه خلق برترند؛ هر چند برتر و بالاترى در میان خودشان وجود دارد.
چرا اینان ، افراد ممتاز بشریت هستند؟
چون شایستگى داشتند که بدین منصب مقدس از سوى خدا نایل گردند و دگران چنین شایستگى و قابلیت را نداشتند.
در میان این بزرگمردان ، آن که از همگان برتر و بالاتر است و داراى شایستگى و فضیلت و بزرگوارى بیشتر است ، وجود مقدس ‍ خاتم انبیا محمد مصطفى صلى الله علیه و آله است که فرد ممتاز بشریت است و از همه خلق جهان ، گذشتگان و آیندگان ، برتر و بالاتر است .
از این رو، سیدالانبیا و اشرف پیامبران گردید. اوصیا و خلفاى دوازده گانه آن حضرت ، چنین هستند که همگى افراد ممتاز جامعه بشریت بوده و هستند و در میان خلق جهان مثل و مانند ندارند. زیرا که عالیترین و مقدسترین منصب الهى به آنها تفویض گردیده است و از سوى خدا به فرمانفرمایى همه انسانها برگزیده شده اند.
این گروه ممتاز و برترین ، از حضرت خاتم انبیا آغاز مى شوند و به حضرت خاتم اوصیا، یعنى حضرت مهدى ، ختم مى شود.
همگى داراى دانشى برتر، بینشى برتر، عقل و خردى برتر، فضایل و مناقبى برتر بوده و مى باشند و نظیر و مانند ندارند.
در میان این بزرگمردان ، حضرت مهدى از نظرى فردى ممتاز شده و داراى عنایت مخصوصى از سوى خدا گردیده ، و آن طول عمر است و این فضیلت ، اختصاص به حضرتش دارد و از امتیازهاى آن وجود مقدس است و فرد ممتاز انسانى و جهانى و جاودانى به شمار مى آید که در گذشتگان و آیندگان نظیر ندارد.
طول عمر، موجب رنج و مشقت است و بایستى مصیبت کش عزیزان و دوستان باشد و سالیانى دراز در رنج فراق بگذراند. ولى حضرتش ، براى خاطر خدا، این رنج و این مصیبت و مشقت را تحمل مى کند؛ چون پایدارى و صبر را به حد اعلا داراست و این صبر و شکیبایى یکى از بزرگترین فضایل آن حضرت خواهد بود.
غیبت
ذات مقدس حق ، غیبت حضرت مهدى را ضامن طول عمر آن حضرت قرار داده است . پدران بزرگوارش ، چون غیبت نداشتند، همگان کشته شدند و یا با زهر جفا، مسموم گردیدند.
یکى از راههاى محفوظ ماندن از شر دشمنان خون آشام ، غیبت است . چون مقصود از غیبت حضرت مهدى ، ناشناخته بودن حضرتش در میان خلق است که در زبان خودش و پدرانش ، از آن به غیبت تعبیر شده است . در حالى که پدران بزرگوارش در میان خلق ، شناسا بوده اند.
آرى ، مقصود از غیبت آن حضرت ، آن نیست که حضرتش در یکى از قلل جبال و یا در قلعه اى حصین و یا در غارى از مغارات ارض ‍ نهان است و یا آن که بارویى آهنین گرداگرد حضرتش کشیده شده است و هیچ قدرتى توانایى گذشتن از آن را ندارد، بلکه مقصود از غیبت ، چنانچه یاد شد، ناشناخته بودن حضرتش است ، در حالى که میان خود مردم قرار دارد، همگان حضرتش را مى بینند، ولى نمى شناسند.
در عبادت بزرگ حج ، شرکت مى کند. مزارهاى مقدس پدرانش را زیارت مى کند. در مراسم عزادارى جدش امام حسین علیه السّلام تشریف فرما مى شود. خلق ، حضرتش را مى بینند و با آن حضرت سخن مى گویند و کلمات حضرتش را مى شنوند، ولى نمى دانند که او کیست و چه کسى است .
از این سخن ، روشن شد که چرا آن حضرت غیبت کرده و ناشناس ، به زندگى ادامه مى دهد.
نگاهى کوتاه به زندگانى کوتاه و حیات پدرانش ، بهترین تاءیید است .
حضرتش دهمین فرزند على علیه السّلام و دوازدهمین خلیفه و وصى رسول خدا و حجت بر خلق است و رابط منصوب میان خلق و خالق است .
پدرانش ، همگان حجت خدا بر خلق بوده اند و هیچ کدام از عمرى دراز بهره مند نشدند؛ زیرا دشمنان ، آنها را با تیغ تیز و یا زهر شهید کردند، در حالى که کار آنها هدایت و تعلیم و تربیت بود و هیچ یک از آن بزرگواران زمینه و شرایط قیام براى گرفتن حکومت از دست ددان نداشتند.
((ابوسلمه خلال )) ملقب به وزیر آل محمد سیاستمدار بزرگ و مغز متفکر حکومت عباسیان ، هنگامى که زمینه را مساعد براى قیام بنى هاشم دید، از حضرت صادق علیه السّلام خواست حکومت را در دست بگیرد، ولى حضرت صادق علیه السّلام نپذیرفت و دست رد به سینه اش گذارد. او هم حکومت را به دست عباسیان داد. دوستان دیگر آن حضرت ، آمادگى خود را براى شهادت در راه آن حضرت اعلام داشتند و از حضرتش تقاضاى قیام کردند، ولى حضرتش نپذیرفت ، چون مى دانست شرایط فراهم نیست .
((ماءمون ))، خلیفه سیاسى و دانشور عباسى با اصرار خواست خلافت را تسلیم حضرت رضا علیه السّلام کند، آن حضرت نپذیرفت ، چون دروغ و نیرنگ ماءمون را مى دانست .
با این حال ، دشمنان ، قدرت دیدن آنها را نداشتند؛ یکایک ایشان را کشتند؛ چون یک غیبت نداشتند و در میان خلق ، شناسا بودند.
پس از آن که دشمنان ، پدر بزرگوار حضرت مهدى را زهر دادند و کشتند، بى درنگ براى کشتن حضرتش به درون خانه ریختند با آن که پسر داشتن حضرت عسکرى براى آنها قطعى نبود. حمله به درون خانه به مجرد احتمال بود؛ چون به گوششان رسیده بود که حضرت عسکرى پسرى دارد.
((منصور دوانیقى )) خلیفه عباسى ، پس از مسموم کردن حضرت صادق علیه السّلام به امیر مدینه دستور داد که هر کس را حضرت صادق وصى خود قرار داد بکشد. ولى پیش بینى حضرت صادق با وصیتى که آن حضرت کرد، این خطر فورى را از حضرت موسى بن جعفر دور ساخت . ((هارون رشید)) پس از کشتن حضرت کاظم علیه السّلام به امیر مدینه دستور داد که هر کس پس از آن حضرت بار امامت را بر دوش کشید، بکشد. ولى پیش بینى حضرت رضا این خطر را از آن حضرت دفع کرد.
از این نظر کوتاه ، روشن شد که بهترین محافظ طبیعى و پاسبان عادى حیات حضرت مهدى ، ناشناخته بودن آن حضرت است که ((غیبت )) نامیده شده است . و اگر این غیبت ، تبدیل به حضور گردد و ناشناخته بودن این ذخیره الهى ، مبدل به شناخت گردد، حیات آن حضرت به شهادت مبدل مى شود، و این ذخیره الهى و امید بشرى از جهان رخت مى بندد. در این صورت ، بدبختى و سیه روزى ، سراسر جهان را فرا مى گرفت .
پس غیبت حضرت مهدى ، بزرگترین رحمت الهى بر خلق است و نعمت عظیمى است که نظیر و مانند ندارد و از بالاترین نعمتهاى خالق بر خلق است .
غیبت است که حضرتش را بر پا کننده حکومت عدل جهانى ساخته است .
غیبت است که روزگار تلخ را سپرى مى سازد و روزگارى شیرین به جامعه بشریت ، ارزانى مى دارد.
اگر حضرتش داراى غیبت نبود، دشمنان شهیدش مى کردند و شهادت آن حضرت مساوى بود با ناامید شدن امیدها، با بدبخت شدن خلق براى ابد، با جاویدان شدن ظلم و ستم در جهان ، با از میان رفتن حق و حقیقت .
چه بسیار مردمانى که در اثر شهادت آن حضرت از رسیدن به حق خود محروم مى شدند؛ و این ظلم بزرگ بشرى به شمار مى رفت .
رحمت الهى ، اقتضا کرد که حضرتش غیبت داشته باشد تا بزرگترین سعادت و خوشبختى بشر تاءمین گردد... فوایدى دیگر نیز براى غیبت آن حضرت موجود است .
غیبت آن حضرت مانند غیبت خورشید در پس ابر است که گیاهان و انسانها و همه موجودات از وجودش استفاده مى کنند، ولى خودش را نمى بینند.
خورشید در پس ابر، شب را کنار مى زند و روز را به جهانیان عرضه مى دارد و گرمایى را که مورد نیازشان است ، اختیارشان مى گذارد. ابرها را مى فشارد، باران را به سوى زمین سرازیر مى سازد و زمین را آبیارى مى کند، سبزه مى روید، جنگل پدید مى آید، گیاهان ، سر از خاک در مى آورند، چرندگان را غذا مى دهند و براى انسانها و گوشتخواران ، تاءمین غذا مى کنند.
آب زمین از باران است . اگر باران نبود، آب شیرین نبود، چشمه سارها نبودند، چاه آبى پیدا نمى شد، تشنه کامان نباتى و حیوانى و انسانى ، با آب شور، بجز مردن تدریجى ، چاره اى نداشتند.
حضرت امام غائب از پس پرده غیبت به هدایت خلق ادامه مى دهد و بشریت را راهنمایى مى کند. خلق ناآگاه ، هدایت مى شوند و حضرتش را مى بینند، ولى نمى شناسند.
حضرتش در پشت پرده غیبت ، تشنه کامان حقیقت را سیراب مى سازد، پویندگان راه حق را رهنماست ، به فریاد بیچارگان مى رسد، گمراهانى را راه نشان مى دهد، گرفتارى گرفتارانى را بر طرف مى سازد.
ارتباط تکوینى حضرتش با عالم وجود، و غایت ایجاد بودن حضرتش ، حیات را براى موجودات زنده تضمین مى کند. ذرات این عالم به یکدیگر مرتبط هستند و نظم این ارتباط، به وجود حضرتش بستگى دارد. اگر نباشد، دور نیست ، نظم عالم وجود بر هم خورد و جهان از هم بپاشید. اگر بگوییم که وجود مبارکش ضامن حیات در کره زمین است که بزرگترین نعمت الهى بر بشر است ، سخنى به گزاف نگفته ایم .
دیگر از فواید غیبت آن حضرت ، حصول تکامل فکرى و انسانى است براى کسانى که صلاحیت و شایستگى یارى آن حضرت را دارند و به سوى دعوتش لبیک گویان از شهر و دیار خود مى دوند و سر از پا نمى شناسند.
وجود مبارک امام ، مکمل نقص شایستگان راه حق است ؛ چنانچه جدش امام حسین علیه السّلام در یک نشست ، ((زهیر)) را تکمیل کرد و به بالاترین مقام انسانیت رسانید. زهیر شایستگى داشت ، ولى راه خطا مى پیمود. حضرتش راه صحیح را به وى نشان داد و انسان شد. در شب عاشورا، سى نفر از شایستگان به حسین ملحق شدند و انسان کامل گردیدند؛ با آن راه آنها در آغاز راه حق نبود و از سپاهیان ((عمر سعد)) بودند.
حکومت حضرت مهدى ، حکومت افاضل است ؛ یعنى حکومت بهترینها بر بشر، و رسیدن پاکان به مناصب عالى حکومتى ، مى تواند آسایش جهانى را براى خلق جهان تاءمین سازد.
غیب حضرت مهدى ، چنین پاکانى را در عالم وجود پدید مى آورد تا در زمره سرداران و سربازانش باشند. اینان ، لیاقت دارند که مناصبى از مناصب دولت حضرت مهدى را اشغال کنند و فرمانهاى حضرتش براى گسترش عدل در جهان را اجرا کنند.
بسیار از کسانى که در کفر به سر مى برند ولى صلاحیت قبول ایمان را دارند، غیبت آن حضرت موجب مى شود که ایمان بیاورند و بدین فیض عظیم برسند. چون ظلم ، وجودى نفرت زاست و نفرت از ظلم ، خواستن عدل است و ایمان به غیبت خوبانى را خوبتر مى کند و بدانى را که شایستگى خوب شدن دارند، به سوى خوبى مى کشاند.
دیگر از نتایج غیبت ، اشتداد شوق عالمیان به ظهور حکومت عدل و دعوت به سوى حق است که بهترین آمادگى براى پیدایشحکومت عدل خواهد بود، تا خونریزى از جهان رخت بر بندد و چشم بشر رنگ خون مظلومى را نبیند و به جاى آن که خون مظلومان بر زمین ریخته شود، ظالمان ، دست از خون ریختن بکشند و در زمره نیکان قرار گیرند.
غیبت ، ممکن است از قبیل کشت بذر صلاح و تقوا در میان افراد جامعه باشد، تا هنگام ظهور حضرت مهدى ، این بذر افشانى بار دهد و شماره مردم پرهیزکار به اندازه اى رسد که قیام آن حضرت را آماده سازند.
چنانچه غیبت ، دفع خطرهاى نهانى از اسلام را در بر دارد، خطرهایى که مسلمانان از آنها غافل مى باشند و نیز خطرهایى که کیان اسلام را تهدید کند و مسلمانان قدرت بر دفع آن نداشته باشند، حضرتش در زمان غیبت ، با نیروى الهى و دانش الهى ، این خطرها را دفع کند.
چنانچه روشن ساختن دعوتهاى باطل که بنام حق بر مردم جهان عرضه مى شود و جاهلان و نادانان ، از پى بردن به حقیقت آنها غافل هستند، از فواید غیبت آن حضرت است .
غیبت ، مى تواند محک باشد، براى بیرون شدن ریاکاران و دروغپردازان از میان مسلمانان و ملحق شدن آنها به سپاه باطل و سیه روى آنهایى که در ذاتشان غش باشد.
دعوتهاى باطل ، به نام دعوت حق ، بسیار است و موجب گول خوردن جاهلان و ساده دلان مى شود. روشن کردن حقیقت این دعوتها نیز، از فواید غیبت است ، تا ساده دلان ، گول نخورند و راه باطل را راه حق ندانند.
راهنماییهاى نهانى که راهنما شناخته نشود و موجب هدایت گردد نیز، از فواید غیبت است . به طور کلى ، جمیع فواید حضور، بر غیبت ، مترتب است . آنچه که ممکن نیست ، شرفیابى آزاد به حضور مبارکش است ، و آنچه که بر شرفیابى مترتب است ، در غیبت ، صورت نمى پذیرد.
نکته قابل ذکر
نکته قابل ذکر آن که ، رسول خدا صلى الله علیه و آله و ائمه طاهرین در دعوتهاشان به سوى حق و در معاشرت با مردم ، بویژه در قضاوتهاى خویش و شناخت شهود، از علم لدنى و خدادادى استفاده نمى کردند، بلکه همانند مردم عادى در دعوت و در معاشرت و قضاوت ، رفتار مى کردند.
حضرت مهدى نیز چنین است ؛ به علم امامت با مردم سر و کار نخواهد داشت و بایستى با علوم بشرى ، با خلق سر و کار داشته باشد.
از این نظر، مى توان گفت : غیبت براى حضرتش فوایدى در بر دارد:
شناخت مردم گوناگون ، در طى قرون و زمانهاى مختلف و مناطق متعدد گیتى ، که این شناخت ، صد در صد به سود خلق است .
برخورد با حوادث بزرگ جهانى ، جنگها و صلحها و پیمانها، و اسرار سیاسى دولتها و دانستن علل آنها، و روشن شدن خطا و صواب زمامداران و دانشوران بشرى ، روز به روز، بر علم حضرتش مى افزاید، که صد در صد به سود خلق است .
اطلاع از اختلاف سطح فرهنگ مردم جهان بر حسب زمان و مکان و پیشرفت ساکنان نقطه اى و عقب افتادن ساکنان نقطه دیگر و معرفت کیفیت دعوت هر یک به صورت مؤ ثر نیز، از نتایج غیبت است که صد در صد به سود خلق است .
حقیقت سخن آن است که غیبت آن حضرت از نظر ماست ، وگرنه از نظر خود آن حضرت ، صد در صد حضور است و غیبتى در کار نیست .
اندوختن تجربه کافى و استفاده از آن در برنامه دعوت و تنظیم نقشه کامل و صحیح ، براى رسیدن به هدف ، هنگام ظهور روز قیام نیز، از فواید غیبت است که صد در صد به سود خلق است .
اطلاع براى تحقق شرایط روز ظهور و حصول موفقیت در قیام با عدم خونریزى و یا حداقل آن نیز؛ از فواید غیبت است که صد در صد به سود جامعه و افراد است .
شناخت کامل دستیاران و همکاران و شایستگى آنها براى مشاغل و مناصب گوناگون نیز، از فواید غیبت است .
دور بودن حضرتش از محیط دوستى و دشمنى و پى بردن خلق به بیطرفى آن حضرت در زمامدارى ، و تعیین کسان شایسته براى مناصب نیز، از نتایج غیبت است .
اطلاع بر قوانین بشرى در طى قرون و تشخیص سقیم و صحیح در میان آنها و قابل پیاده شدن قانونى در اجتماع و پیاده نشدن قانونى نیز، از نتایج غیبت است .
آماده کردن اجتماع براى ظهور و قیام حکومت عدل نیز، از نتایج غیبت است .
تنظیم نقشه کامل براى رفتار زیردستان و همکاران در زمان قیام نیز، از فواید غیبت است که همه اینها صد در صد به سود خلق است .
به طور کلى ، وجود مقدسش صد در صد براى خلق جهان ، رحمت است و خیر؛ چه در غیبت و چه در ظهور و چه در قیام و چه در قعود.
تقسیم غیبت
غیبت آن حضرت به دو بخش تقسیم مى شود: کوتاه مدت و دراز مدت که در زبان حدیث ، صغرى و کبرى نامیده شده است .
در غیبت صغرى ، نمایندگانى شناسا از سوى آن حضرت منصوب شده بودند که رابط میان آن حضرت و مردم باشند؛ تا کسانى که تقاضاى شرفیابى داشته و یا پرستشهایى داشته باشند به وسیله آنان این کار صورت گیرد.
این نمایندگان چهار تن بودند که همگان از اتقیا و نیکان و مجتهدان عظام و علماى بزرگ اسلام به شمار مى رفتند که در صفحات بعدى از این بزرگمردان ، سخن خواهد رفت .
غیبت صغرى ، زمانش محدود بود؛ از زمان وفات حضرت عسکرى یعنى 260 قمرى آغاز شد و به زمان وفات نایب چهارم آن حضرت ، یعنى ((على بن محمد سمرى ))، پایان یافت که در سال 329 قمرى رخ داد.
زمان غیبت کبرى ، نامحدود است و از اسرار الهى به شمار مى آید. در این غیبت ، رابطه آن حضرت با مردم با طور کلى قطع نشده و نمى شود؛ رجال الغیب در نقاط مختلف زندگى مى کنند و با مردم سر و کار دارند که از ماءموران حضرتش هستند.
در دوره غیبت کبرى ، کسانى سعادت شرفیابى و زیارت حضرتش را داشته و دارند.
انتظار فرج
فرج به معناى گشایش است ؛ گشایشى که امید امیدواران است و بیقین ، تحقق پذیر است و ناامیدى در آن راه ندارد، و ممکن است که طول بکشد. و طول کشیدن تحقق مطلوب ، از لوازم امیدهاى بزرگ است . امیدهاى کوچک بزودى تحقق پذیرند و امید، هر چه بزرگتر باشد، تحقق دیرتر و دراز مدت ترى دارد.
بخصوص اگر بزرگترین امیدها باشد که مقصود از فرج است .
و آن گشایش براى همه خلق و سیادت عدل و داد براى همیشه ، در جهان است .
انتظار فرج ، مشتمل بر یقین به تحقق مقصود است که غم را مى زداید و سرور مى زاید. مقصود از انتظار، نشستن و خوابیدن نیست ، بلکه داراى وظیفه اى است که در تسریع ظهور حضرت مهدى علیه السّلام دخالت دارد.
چنانچه مقصود، انتظار شخصى نیست ، بلکه وظیفه اى است اجتماعى ؛ چون انجام مقاصد اجتماعى ، قدمهاى اجتماعى لازم دارد.
مقصود از انتظار، آمادگى است و آن دو مرتبه دارد:
نخستین مرتبه آن ، انتظار روحى است و خوشدل بودن براى تحقق امید در آینده ، و آن عبارت است از آمادگى براى قبول دعوت و زدودن مقاومت روحى براى رسیدن کسى که انتظار آمدنش هست .
دومین مرتبه آن ، انتظار عملى است که اضافه بر انتظار روحى است .
انتظار، عملى مانند آمادگى براى آمدن مهمان و پذیرایى از او، که غذا بایستى آماده باشد و با مقام مهمان و شخصیت او تناسب داشته باشد. محل نشستن او تمیز و آماده ، خوابگاه و استراحتگاهش مرتب باشد.
کشاورز، وقتى انتظار باران را دارد که کشتى کرده باشد، بازرگان ، وقتى انتظار سود دارد که کالاى خود را آماده کرده و در معرض ‍ فروش گذارده باشد، و این انتظار کامل خواهد بود.
هر دو مرتبه انتظار بایستى براى ظهور حضرت مهدى علیه السّلام فراهم باشد تا فرج همگانى تحقق پذیر شود.
منتظران نیز به دو گونه اند: منتظران مرحله نخست که بسیارى از منتظران از این قبیل هستند. اینان ، کسانى هستند که از شدت ظلم و جور به تنگ آمده و آه مى کشند و آرزومند منجى و رسیدن وى هستند، وى قدمى برنمى دارد. این انتظار، چندان تاءثیرى در تسریع قیام حضرت مهدى ندارد. آنچه که در تسریع قیام حضرت مهدى مؤ ثر است ، انتظار در مرحله دوم است ؛ هر چه شماره منتظران این گروه افزوده مى شود، ظهور آن حضرت نزدیکتر مى شود و موفقیت در دعوت را شدیدتر مى سازد.
انتظار فرج ، بجز آمادگى بارى ظهور آن حضرت نیست اکنون بایستى بدانیم که مقصود از آمادگى آن هم آمادگى عملى چیست و مقصود از انتظار فرج ، که بهترین اعمال نامیده شده است ، چیست ؟ آیا مقصود یک عمل مخصوص است و یا مجموعه اى است از چند عمل ؟
نکته حساسى که انتظار بر آن تکیه دارد و شاید از نظرها پوشیده باشد، آن است همان طور که حکومت حضرت مهدى علیه السّلام ریشه کن کننده ظلم و جور و بر پا کننده عدل مجسم است و تهى از قلدرى و قساوت مى باشد، پیدایش این مقصود نیز، بایستى چنین باشد. از ظلم و جور دور، از قلدرى و قساوت بر کنار، از دروغگویى و ریاکارى خالى باشد.
چون قداست هدف ، مبرر وسیله گناه نمى شود، گناه ، جز گناه نمى زاید.
با ظلم ، نمى شود عدل را به پا کرد؛ با عقده و انتقام ، نمى توان دادگرى کرد.
این حکومت . با کودتاى نظامى به روى کار نخواهد آمد؛ با انقلاب حزبى ، زمام امر را به دست نخواهد گرفت .
کودتاى نظامى ، خواسته چند افسر است . انقلاب حزبى ، از عقده و کینه ، ریشه مى گیرد و بیگناهان بسیارى را در خاک و خون مى غلتاند و سران حزب ، از آن لذت مى برد.
پیدایش حکومت عدل ، بایستى به وسیله عدل باشد و آن وقتى است که مردانى بزرگوار و شریف ، در اجتماع بشرى پیدا شوند و آماده فداکارى باشند و براى خود چیزى نخواهند، تا بتوانند مژده حکومت عدل را به خلق بدهند تا خلق به پا خیزد و همگان از آن استقبال کنند.
پیدایش حکومت عدل ، بر دو پایه قرار دارد:
خواسته خلق ، نخستین پایه آن است ؛ خواه این خواسته ، خودآگاه باشد، خواه ، خود ناآگاه .
خواسته خود ناآگاه حکومت عدل ، در اکثر افراد موجود است ، ولى چندان تاءثیرى در تسریع قیام حضرت مهدى علیه السّلام ندارد.
پایه دوم ، انتظار است ؛ آن هم انتظار عملى . هر گاه شماره این منتظران و آمادگان براى تشکیل این حکومت ، به عددى برسد که شایسته باشند بار این حکومت را بر دوش بگیرند، زمان تشکیل آن فرا مى رسد.
آن وقت است که بسیارى از مردم کوچه به کوچه ، کو به کو شهر به شهر به دنبال حکومت عدل مى گردند و بدین مقصد اعلا خواهند رسید.
(( من سره اءن یکون من اءصحاب القائم ، فلینتظر ولیعمل بالورع و محاسن الاءخلاق ، و هو منتظر ؛ (9) ))
کسى که دوست مى دارد از یاران قائم باشد، باید آماده باشد و در حال آمادگى ، به پارسایى و محاسن اخلاق ، عمل کند.))
این راهنمایى ، حاوى چند نکته فردى و اجتماعى است :
1 - امر قبلى ، که امید به قیام حضرت قائم داشته باشد و یاءس و نومیدى را از خود بزداید.
2 - دوست داشته باشد که از یاوران آن حضرت باشد تا در ایجاد عدل جهانى ، شرکت کند و از این سعادت جاودانى ، برخوردار شود.
3 - داراى ورع باشد و از گناه اجتناب کند.
4 - از حسن اخلاق برخوردار باشد.
امید به قیام حضرت قائم ، روح و مقوم انتظار فرج است . انتظار، ضد یاءس و نا امیدى است و حیات بخش است و دل را زنده نگه مى دارد. برخلاف یاءس و ناامیدى که مرگ آور است . کسى که یاءس و ناامیدى بر او چیره باشد و اجتماعى که این صفت مذموم بر آن حکومت کند، از زندگى و حیات ، بیزار و متنفر مى گردد و به سوى مرگ و انتحار، قدم بر مى دارد.
برخلاف آن که امید بر او حکومت کند؛ حیات را خوش دارد و نقایص زندگى را بر طرف مى کند و به سوى آینده قدم بر مى دارد و روز خود را از روز دگر بهتر مى سازد.
از یاران قائم بودن را دوست داشتن ، از ایمان به مبداء و معاد ریشه مى گیرد و کلید خود سازى مى شود، تا آینه گردد و جمال پرى طلعتان ، طلب کند. ورع داشتن و پارسا شدن ، خود سازى و حیوانیت زدایى است و بشریت را تبدیل به انسانیت کردن است .
انسانها، بایستى یاوران حضرت قائم باشند تا بتوانند در ایجاد عدل جهانى شرکت کنند؛ دگران لیاقت این وظیفه بزرگ و مقدس را ندارند.
حسن اخلاق ، نشانه انسان شدن است و دعوت عملى است به انسان شدن دگران ؛ تا از فرد صالح ، اجتماع صالح به دست آید و در تسریع قیام حضرت قائم ، تاءثیر داشته باشد.
در انتظار، امید به آینده محقق الوقوع ، موجود است ؛ چنین امیدى ، همه رنجها و مشقتها را آسان مى سازد و انسان ، خودش به خودش مژده مى دهد.
خردمندان بشر، براى رسیدن به آینده احتمالى ، کوششها مى کنند، رنجهاى مى برند. و رنجها را در کام خود شیرین مى دانند. حال اگر آینده ، محقق الوقوع باشد، انتظارش روح افزا و دلپذیر خواهد بود. در مثل است که گنج بدون رنج حاصل نشود و رنج در راه تحصیل گنج قطعى ، شیرین است .

نظرات (۲)

  • اسکندر مرادی
  • بسم الله
    سلام
    نمی توان از آیه 82 سوره النمل سوره 27 نظریه ای با نام رجعت قبل از قیامت را نتیجه گرفت.اتصال آیات در هر سوره و ترتیب سور این اجازه را نمی دهند.

    آیه 84 سوره نمل سوال است: حَتىَّ إِذَا جَاءُو قَالَ أَ کَذَّبْتُم بَِایَاتىِ وَ لَمْ تحُِیطُواْ بهَِا عِلْمًا أَمَّا ذَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ(84)

    آیه 20 سوره فصلت جواب است: حَتىَّ إِذَا مَا جَاءُوهَا شهَِدَ عَلَیهِْمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصَارُهُمْ وَ جُلُودُهُم بِمَا کاَنُواْ یَعْمَلُونَ( 20)

    پس از آنکه سوال مطرح شد "وقع القول" رخ میدهد یعنی دابه خارج میشود. پس جواب سوال با خروج دابه معادل و همزمان است. بنابراین برای هر فرد دابه ای خارج میشود.این دابه که همان اعضای بدن کافر را دارد گواهی میدهد. کافر با این بدن معیوب وارد جهنم میشود.(سوره یس)

    لهَُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَ مِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَ کَذَالِکَ نجَْزِى الظَّالِمِینَ(41) (سوره اعراف)

    جهنم برخلاف ارض فعلی که مهادی با سقف مرفوع است سقفی کوتاه دارد.سقف نیست روکش است...
    والسلام
    quranmizan.com
    پاسخ به هتاکان حضرت رسول اکرم (ص) با استناد به کتاب مقدس
    http://www.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=15&lid=7211
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی