مدخل اسلام در چین و آسیای جنوب شرقی در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی
اسلام در چین و آسیای جنوب شرقی
در چین
سرزمین اصلیِ چین، از اقصای ترکستان تا کرانههای دریای چین، اگرچه به عنوان بخشی از سرزمینهای اسلامی شناخته نیست، اما همواره در طول ۱۳ قرن، جمعیتی نسبتاً پرشمار از مسلمانان را در خود جای داده، و در تاریخ خود، به روشنی نقش عنصر اسلامی در تحولاتِ کشور را باز نمایانده است. بر پایۀ منابع سنتی چین و به تأیید شواهد تاریخی، دیانت اسلام در طول سدههای نخستین هجری، با روشی صلح آمیز و بیشتر از طریق بازرگانان، از دو مسیر جنوب و شمال، به سرزمین چین راه یافته است؛ اگرچه از حیث زمان باید راه دریاییِ جنوب را متقدمتر از راه خشکی شمال دانست.
در عصر تانگ
آغاز تماس چینیان با دیانت اسلام، همزمان با فرمانروایی سلسلۀ میانۀ تانگ (حک ۵ - ۱۳۸ق) است که از ۹۶ق، پس از فتوح پیروزمندانۀ قتیبه در ماوراء النهر، در مرزهای شمال غربیِ کشور با خلافت اسلامی همجوار گردیده بود. اگرچه قتیبه در آغاز، اندیشۀ گسترش دادن فتوح تا پایتخت امپراتور چین را در سر میپروراند، اما به زودی این اندیشه را رها کرد و با فرستادن هیأتی به سفارت، به سرپرستی هبیرۀ بن مشمرج کلابی در ۹۶ق، آرامشی دیرپای را بر مرزهای چین با مسلمانان حاکم گردانید (نک : طبری، حوادث سال ۹۶؛ ابناثیر، ۵/ ۵ به بعد).
تجارت اعراب و ایرانیان با بنادر جنوبی چین، در سدۀ نخست اسلامی نیز همچون گذشته بیوقفه ادامه یافت و همین امر زمینۀ پیداییِ مهاجرنشینهایی مسلمان در نوار ساحلیِ جنوب را فراهم آورد. افسانههای چینی در بارۀ چگونگی ورود اسلام به این سرزمین، دست کم در این نکته که این دیانت در سدۀ نخست هجری پیش از هر سرزمین دیگر به بندرِ کانتون راه یافت، به گزافه نرفتهاند؛ اما ذکر نام کسانی چون سعد بن ابی وقاص - که هنوز مقبرهای به نام او در کانتون شناخته است - یا فردی افسانهای به نام وهب ابوکبشه از خویشاوندان پیامبر (ص)، به عنوان نخستین مبلغان اسلام در این سرزمین، از پذیرش تاریخی نمیتواند برخوردار باشد (نک : هارتمان، 889 ؛ افشار، ۵۱۰ - ۵۱۱).
بر اساس کتاب «تاریخ سلسلۀ مینگ»، از سال ۱۰ق/ ۶۳۱م تاجران مسلمان، از راه دریا به چین میآمدند و برخی از آنان در بنادر گوانگ چو (کانتون)، چوانگ چو (زیتون) و هانگ چو (خنسا) موطن گزیده بودند (نینگ، ۸). نخستین سند زنده در این باره، ستونی در مسجد اصلی «سینگانفو» است که بر پایۀ نوشتۀ روی آن، این ستون در سال نخست فرمانرواییِ تین پاو نهاده شده است؛ تاریخی که بر اساس نظر برومهال باید آن را با ۷۴۲م/ ۱۲۴ق برابر دانست.
سالهای اقتدارِ سلسلۀ متأخرِ تانگ (حک ۱۲۸- ۲۹۴ق)، سالهای شکوفایی تجارت دریایی و در پی آن اوج ترویج اسلام در جنوب چین بود. منابع چینی روابط امپراتور با خلیفۀ مسلمین را در این دوره چنان دوستانه یافتهاند که در روایتی تأیید نشده در منابع باختر، از ارسال یک دسته نظامیِ ۴ هزار نفری توسط خلیفه منصور (حک ۱۳۶- ۱۵۸ق) برای یاریِ امپراتور در برابر شورشیان سخن گفتهاند که به پاس آن، امپراتور نیز آن سپاهیان را در شهرهای اصلی کشورخود مسکن داده است (نک : هارتمان، همانجا). حضور عالمان و محدثانی با اصل چینی یا سکنی گزیده در چین، مانند ابوعمر صینی در نیمۀ نخست سدۀ ۲ق (نک : ابن حجر، ۱۲/ ۱۷۶- ۱۷۷، روایات او در سنن نسایی) و محدث شیعی، ابراهیم بن اسحاق صینی (نک : سمعانی، ۳/ ۵۷۷ - ۵۷۸؛ برای روایات او، نک : فرات، ۱۴۸؛ ابونعیم، ۱/ ۶۳؛ ذهبی، ۱/ ۱۸) در نیمۀ دوم همان سده و در سدۀ بعد حمید بن محمد صینی (نک : سمعانی، همانجا)، نشان دهندۀ این حقیقت است که نفوذ اسلام در آن منطقه با فعالیتهای فرهنگی نیز همراه بوده است.
جایگاه مسلمانان مهاجر در دهۀ ۲۳۰ق، در کانتون (خانفو) به اندازهای مستحکم شده بود که امپراتور، مردی مسلمان از مهاجران را به ادارۀ امور آنان گمارد و او حتی خطبه به نام خلیفۀ مسلمین خواند (نک : سلیمان تاجر، ۳۵). لویتسکی حتی معتقد است که در میان این مهاجران، گروههایی از اباضیان نیز وجود داشتهاند (ص 186 -173 )؛ بههر روی، از سفر دو تن از اباضیان اهل دانش به نامهای ابوعبیده عبدالله بن قاسم و نظر بن میمون در سدۀ ۲ق به چین خبر رسیده است (نک : شماخی، ۱/ ۸۷؛ لویتسکی، همانجا؛ نیز برای نظریۀ حضور گروهی از مسلمانان در جزیرۀ هاینان، نک : امامالدین، 273-274 ,260 ؛ قس: انصاری، ۲۸۷).
دهۀ ۲۶۰ق در چین، روزگار شورشهای داخلی و ضعف روزافزون سلسلۀ تانگ بود. در این هنگام، شخصی به نام هوانگچاو (در منابع اسلامی یانشو) که شورشی گسترده را از هونان آغاز کرده بود، در ۲۶۴ق بر کانتون (خانفو) تسلط یافت؛ وی شماری از مردم، از جمله مسلمانان را به قتل رسانید و تجارت دریایی را به شدت ناامن ساخت. این جریان، آغاز انقطاع تجارت دریایی مسلمانان با چین بود که دیرزمانی به طول انجامید (برای بازتاب امر در منابع اسلامی، نک : ابوزید، ۵۹ -۶۱؛ مسعودی، ۱/ ۱۵۶-۱۵۷؛ قس: قرمانی، ۶۱۵).
اگرچه در بارۀ نفوذ اسلام در نواحی شمال چین در دورۀ تانگ، اطلاعات قابل ملاحظهای در دست نیست، اما میدانیم که تاجران مسلمان از شمال تا جنوب در تردد بودهاند (مثلاً نک : ابوزید، ۷۹؛ نیز برای بررسی کلی، نک : دریک، «اسلام در سلسلۀ تانگ»).
در عصر سونگ
در سخن از گسترش اسلام در چین در روزگار پس از تانگ، باید در کنار عامل تجارت، مراودات گستردۀ علمی و فرهنگی میان چینیان و سرزمینهای اسلامی را از هر دو سو، عاملی اساسی انگاشت. این مراودات هم در عصر مشهور به «پنج سلسله و ده پادشاهی» (۲۹۴-۳۴۹ق) و هم در عصر سونگ (۳۴۹- ۶۷۸ق) جریانی مداوم داشت. از جمله عالمان باختریِ سکنی گزیده در چین، میتوان از ابوالعباس حجازی یاد کرد که پیش از ۵۱۲ق سفری به چین و هند داشت و ۴۰ سال در آن سرزمینها سپری کرد (نک : ابوحامد، ۱۰۶). همچنین باید از عالم اندلسی، سعدالخیر اندلسی (د ۵۴۱ق) نام برد که دخترش فاطمه، از محدثان پر سفر و بنام، در ۵۲۲ق در چین بهدنیا آمده بود (نک : سمعانی، ۳/ ۵۷۸؛ ابن نقطه، ۲/ ۳۲۳-۳۲۴). دامنۀ اینمراودات، به دانشی خاص و حتی مذهبی خاص محدود نمیشد و شماری از بوداییان و مانویان چین را نیز به مراکز علمی جهان کشیده بود ( مثلاً نک : ابن ندیم، ۱۸-۱۹).
دربارۀ گسترش اسلام در شمال چین در این دوره،هنوز اطلاعات تاریخی ناکافی است و از منابع محدود بر جای مانده، کتیبههایی عربی با تاریخهای ۵۸۹ و ۵۹۳ق است که در شهر هانسی (آنسی)، در شرق کانسو به دست آمده است (نک : «گزارش[۱]...»، IX/ ۱۸۲, ۲۱۰, X/ ۱۲۸). اشارهای بر دو کتیبۀ یافت شده از ترکستان با تاریخهای ۵۷۵ و ۶۰۸ق، که بر روی آنها تعبیر «مفتی الشرق و الصین» نقش بسته (نک : همان، IX/ 105-106, X/ 70-71). شاهدی بر این نکته است که در سرزمینهای مجاور ترکستان در چین، مسلمانان از جمعیتی برخوردار بودهاند که از سوی مفتیان ترکستان، ظاهراً ساکن در تاشکند (نک : همانجا)، حمایت و ارشاد میشدند.
در جنوب چین، در زمان سلسلۀ سونگ، اسلام در مسیر کناره، گسترشی شایان یافته بود (پینگ، ۳۵-۳۶)، به طوری که در سراسر نوار ساحلی دریای چین، در ایالات کنونیِ گوانگ دونگ، فوجیان، جِجیانگ و حتی در ایالت غیر ساحلی جیانگسی مسلمانان از جمعیتی پر شمار برخوردار بودهاند. شماری از مساجد کهن چینی، در شهرهای این منطقه، از جمله در کانتون، چوانچو، فوجو و هانگچو، بازماندههایی از معماری اسلامی در عصر سونگ به شمار میآیند (نک : همو، ۲۲، ۲۸، ۳۵، ۳۸، ۵۹ -۶۰). در این دوره، حتی در پایتخت، یعنی در پکن کنونی نیز جماعتی از مسلمانان آزادانه به آیین مذهبی خود عمل میکرده، و مسجد نیوجیه را در ۳۸۶ق پایه گذارده بودهاند (نک : همو، ۱۵).
در عصر مغولیِ یوآن (۶۱۲ -۷۶۹ق)
در دورۀ زمامداری قاآنهای مغول در چین، مسلمانان نه تنها از احترام و نفوذی ویژه برخوردار بودهاند، بلکه در احراز بسیاری از مناصب عالی گوی سبقت را از دیگران ربوده بودند؛ اعتباری که مسلمانان در شهرهای گوناگون چین، از جمله خان بالیق (پکن کنونی) از آن برخوردار بودند، نکتهای است که برای جهانگردان مسلمان کاملاً ملموس بوده است (مثلاً نک : ابن بطوطه، ۶۴۵، ۶۵۵، جم ؛ نیز قلقشندی، ۴/ ۴۸۶).
این گفتار ابن بطوطه که در هر شهر از شهرهای چین، شهرکی برای مسلمانان است که به استقلال در آن سکنی دارند و دارای مساجدی هستند (نک : ص ۶۴۵)، نشان از گسترش چشمگیر دیانت اسلام در جایجای سرزمین پهناور چین در عصر یوآن دارد. در نگرشی بر گسترش اسلام در عمق سواحل جنوبی و شرقی، باید به آثار و آگاهیهایی از رواج اسلام در عصر یوآن، در ایالتهای کنونیِ جیانگسی، شان دونگ و جیانگسو اشاره کرد (مثلاً نک : پینگ، ۴۷، ۵۲، ۱۱۴؛ افشار، ۵۰۴، ۵۰۸).
در سمت شمال غربی، چنین مینماید که استیلای مغول، عاملی تسریع کننده برای گسترش نفوذ اسلام بوده است؛ بر پایۀ اطلاعاتی که مارکوپولو از اوضاع اجتماعی مردمان سرزمین تَنگوت - قابل تطبیق با ایالات کنونی کانسو، تسینگهای و شنسی - به دست داده است، در برخی شهرها اسلام دیانت غالب، و در برخی دیگر، دینِ اقلیتی پر جمعیت بوده است (نک :«سفرنامه[۲]...»، 109,112,135-136,142 ,99). دیانت اسلام، زمانی در ولایت تنگوت چنان برتری گرفت که اننده، فرمانروای مغولیِ تنگوت اسلام پذیرفت (نک : رشیدالدین، ۲/ ۸۶۶، ۹۵۱) و در پی آن، جماعتی از لشکریان مغول، در حدود ۱۵۰ هزار تن به اسلام گرویدند (همانجا). رشیدالدین به عنوان گزارشی از روزگار خود (اوایل سدۀ ۸ق)، یادآور شده است که بیشتر مردم ولایت تنگوت، مسلمان، و تنها برزگران و دهقانان بت پرست (بودایی)اند (همو، ۲/ ۹۵۰-۹۵۱). در پی همین جریان اسلامگرایی بود که در درون قنجنفو (سیانِ کنونی) - شهر اصلیِ منطقۀ شنسی - بخشی مسلمان نشین پدید آمد که در دهۀ ۷۴۰ق، عالمی به عنوان شیخ الاسلام و دیگری به عنوان قاضی در رأس امور مذهبی آن بودهاند (نک : ابن بطوطه، ۶۴۹ به بعد؛ قس: «سفرنامه»، 231). همین موج اسلامگرایی، در ایالت تسینگهای نیز موجب آمد که در عصر یوآن جماعتی پر شمار از مغولان به دین اسلام درآمدند و آنان که زندگی یکجانشینی را برگزیدند، قومیتی مغولی - اسلامی را در منطقه پدید آوردند که امروزه اخلاف آنان با نام قومیِ باوآن شناختهاند (نک : نینگ، ۹۹).
در سمت جنوب غربی، سید اجل بخاری، مسلمانی از کارگزاران خاندان چنگیزخان، از سوی قوبیلای قاآن مأموریت یافت تا حاکمیت مغولان بر ولایت «قراجانگ» (مشتمل بر ایالت یوننان کنونی با وسعتی بیشتر) را تثبیت کند و پس از توفیق در این امر، همو و فرزندانش سالها به نیابت در آن منطقه حکم راندند. برخی چون هارتمان، استیلای سید اجل و سکنای همراهانش را در یوننان، نقطهای برای آغاز رواج اسلام در منطقه دانستهاند (نک : رشیدالدین، ۲/ ۹۱۴- ۹۱۵، جم؛ نیز هارتمان، 890 )؛ اما به هر تقدیر، در اوایل سدۀ ۸ق، چنانکه رشید الدین گزارش نموده است، بسیاری از ساکنان ولایت قراجانگ و شهر بزرگ آن به نام یاچی (احتمالاً کونمینگ کنونی، نک : لسلای، 526 )، بر دیانت اسلام بودهاند(نک : رشیدالدین، ۲/ ۹۱۰؛ نیز قس: «سفرنامه»، 244 -243 ؛ انصاری، ۲۸۷).
در عصر مینگ (۷۶۹-۱۰۵۴ق)
امپراتوران سلسلۀ مینگ با عنایتی خاص به دیانت اسلام، این امکان را فراهم آوردند که اسلام به سرزمینهایی در نواحی میانی چین نفوذ کند و توجه برخی از آنان به حدی بود که در منابع گاه از اسلام آوردن آنان سخن بهمیان آمده است (مثلاً نک : خطایی، ۴۷- ۴۸، ۱۴۴- ۱۴۵؛ نیز برای جایگاه مسلمانان در عصر مینگ، نک : ایزرائیلی، ۱۲۱، ۳۱۶). در عصر سلسلۀ مینگ مساجد بسیاری در چین ساخته شد و وجود شماری از ابنیۀ اسلامی مربوط به این دوره، نشان از رواج اسلام در ایالتهای خوبِی، خِنان و آنخوی در نواحی داخلی خاورِ چین (نک : پینگ، ۸۳، ۸۸، ۹۳) دارد. در همین دوره، در شمال غربی نیز، شمار مسلمانان در ایالت کانسو، به ویژه در منطقۀ لانجو، فزونی گرفت (همو، ۱۷۱) و به گروه قومیِ «سالار»، به عنوان یک قومیت ترکی - اسلامی اجازه داده شد تا به درون ایالت تسینگهای مهاجرت کرده، تا امروز در آن دیار سکنی گزینند (نک : همو، ۱۹۴؛ نینگ، ۱۰۰؛ آتایف، 277 به بعد).
در عصر چینگ (۱۰۵۴-۱۲۷۷ق): به روزگار فرمانروایی سلسلۀ چینگ نیز اسلام پیشرفتهایی به نواحی درونی چین، چون ایالت خونَن در غرب چیانگسی، ایالت سی چوان در شرق تبت (نک : پینگ، ۷۳، ۸۲) و نیز در شمال شرقی کشور، در ایالت لیاونینگ (نک : همو، ۱۵۵) داشته است.
جایگاه اسلام در تبت و مغولستان
این سرزمینها، نه در منابع اسلامی و نه در منابع دیگر به عنوان سرزمینهایی که دعوت اسلام در آنها با توفیقی همراه بوده باشد، شناخته نشدهاند؛ با اینهمه، گزارشهای تاریخی نفوذی محدود از اسلام را در گذشتههای این سرزمینها تأیید میکنند. به عنوان نمونهای کهن باید یادآور شد که نویسندۀ ایرانی حدود العالم، در سدۀ ۴ق، از وجود جمعیتی مسلمان و یک مسجد در لهاسا، مرکز تبت سخن به میان آورده است (ص ۷۴). به هر حال، حضور محدود تاجران مسلمان و غیر بومی، به ویژه از مسلمانان کانسو و تسینگهای، در طول تاریخ، به ویژه در نواحی شمال شرقی تبت محسوس بوده است (نک : گریبنو، 129-127).
آغاز نفوذ اسلام در مغولستان را، اگر نه پیشتر، دست کم باید به دورۀ یوآن (پس از چنگیز خان) باز گردانید. در جنوب مغولستان (مغولستان داخلی)، منطقۀ تِندوک که در آغاز دورۀ یوآن، در کنار ساکنان مسیحی و بودایی، جماعتی مسلمان را نیز در خود جای داده بوده (نک : «سفرنامه»، 141 )، بر پایۀ نظریهای، بوم شکلگیری قومیت مسلمانِ ارغون بوده است (نک : ه د، ارغون). در شمال مغولستان نیز رشیدالدین از حضور اقلیتهایی مسلمان، از جمله در کهر چاغان خبر داده است (نک : ۱/ ۶۷۱، جمـ ).
در اوایل عصر چینگ، شماری از تجار مسلمان به مغولستان داخلی مهاجرت کردند (نک : پینگ، ۱۵۲) و مهاجرت شماری بسیار از مسلمانان در پی جنگهای داخلی، از ۱۱۰۴ق به مغولستان داخلی، به ویژه شهر هوهههوت، تا اندازهای به صبغۀ اسلامی در این منطقه افزود (نک : همانجا).
جایگاه اسلام در کره
تاریخ آشنایی کره با دیانت اسلام با تاریخ تجارت مسلمانان در دریای چین پیوسته است. سرزمینی که در منابع متقدم اسلامی با عنوان «بلاد سیلا» و گاه با تحریف این نام به صورت «شیلا» شناخته میشده، با شبه جزیرۀ کره قابل انطباق است (مثلاً نک : فران، «سفرنامه[۳]...۲»، 66 ؛ سوواژه، 68). ابن خردادبه در سخن از این سرزمین، یادآور شده است که برخی از مسلمین به این دیار مهاجرت کرده، و در آنجا اقامت گزیدهاند (نک : ص ۶۸). مسعودی با توضیحی دقیقتر دربارۀ این مهاجران، از حضور جماعتی اهل عراق در میان آنان سخن به میان آورده است (۱/ ۱۷۶). پس از دورهای فترت در تجارت دریایی چین در عصر سلسلۀ یوآن کره به عنوان یکی از ایالات تابع امپراتوری از نفوذ دولتمردان مسلمان دستگاه مغول به دور نبوده، و به گفتۀ رشیدالدین فضلالله، کسانی چون علاءالدین المالیقی و حسن ژوچینگ در این ایالت که رشیدالدین شینگ جورچه و سولانگقه (قابل تطبیق با منچوری و کره) خوانده است، حکم میراندهاند (نک : ۲/ ۹۰۹).
در آسیای جنوب شرقی
منطقۀ آسیای جنوب شرقی از نظر ویژگیهای جغرافیای طبیعی و انسانی بسیار متنوع است و بررسی نفوذ هر پدیدۀ فرهنگی در نواحی مختلف آن، از جمله نفوذ دیانت اسلام، نیازمند بحثی پیچیده و جزء به جزء است. نفوذ فرهنگ اسلامی در این منطقه به گونۀ هماهنگ در نواحی مختلف صورت نگرفته است و در حالی که در برخی نواحی آن پیشینۀ اسلام به سدههای نخست هجری بازمیگردد، گروش به این دین در برخی نواحی مربوط به سدۀ حاضر است. راهیابی اسلام به منطقه، در طول تاریخ با تجارت مسلمین با خاور دور ارتباطی مستقیم داشته است؛ نخستین آشنایی با اسلام همسو با شکوفایی تجارت دریایی چین در سدههای ۲ و ۳ق بوده است، اما رونق یافتن مجدد بنادر چین در سدۀ ۶ق، اسلام را در منطقه، از حد دین اقلیت، به دین غالب مردمان مبدل ساخته است. آسیای جنوب شرقی، اگرچه دورترین منطقۀ مسلماننشین از مهد ظهور دیانت اسلام در سمت خاور است و هرچند اسلام با گذشت زمانی شایان توجه و در عصری نسبتاً متأخر بدان راه یافته است، اما اکنون به عنوان منطقهای بسیار پرجمعیت، بخش مهمی از جمعیت مسلمان جهان را در خود جای داده است.
ادیان رایج در آسیای جنوب شرقی پیش از راهیابی اسلام، به طور عمده در دو گروه بودایی و جانگرا [۴]قابل طبقهبندی بود که اقلیتی هندو نیز در کنار آنها قرار میگرفت. دین بودایی، دینی با فرهنگ ژرف و دستاورد گستردۀ ادبی در منطقه بود و تنها راه نفوذ اسلام در دل پیروان آن، ارائۀ فرهنگ اسلامی به وسیلۀ مبلغانی بود که خود از آگاهی کافی به مبانی تعلیمی اسلام برخوردار باشند. جامعۀ جانگرایان، به سبب ابتدایی بودن تعالیم دینی و فقدان پشتوانۀ ادبی، از شرایطی کاملاً متفاوت برخوردار بودند، ولی گاه برخی از جانگرایان منطقه، همچون گروههایی از باتاکها بیش از بوداییان در مقابل پذیرش اسلام از خود تعصب و مقاومت نشان دادهاند.
از نظرِ مذاهبِ رایج در منطقه، باید گفت که مسلمانان آسیای جنوب شرقی در سدههای میانه و اخیر اسلامی، به طور عمده بر مذهب شافعی بودهاند که مذهب غالب بر مناطق حوزۀ اقیانوس هند، چون مالابار و بخشهای وسیعی از هند، و نیز حضرموت بوده است (برای دورۀ میانه، نک : ابن بطوطه، ۶۳۰) و برخی از محققان این ویژگی مذهبی را نتیجۀ ارتباط فرهنگی با هند و جنوب عربستان دانستهاند (نک : آرنولد، 368 ؛ امامالدین، 271). با آنکه جایگاه مذهب حنفی در این منطقه کمتر مورد توجه محققان قرار گرفته است، اما در فرهنگ مالایا رسوبهایی از یک ارتباط استوار دیرین با محافل حنفی برجای مانده است که از نمونههای آن میتوان به رواج عقیدهنامۀ ابولیث سمرقندی (د ۳۷۳ق) در منطقه اشاره کرد که ترجمههای متعددی به جاوهای و مالایایی دارد (نک : پیژو، 371 ؛ GAS, I/ 449).
تصوف و طریقههای گوناگون آن، به عنوان ابزاری کارآمد و در برخورد و مقابله با گرایشهای مشابه بودایی در منطقه، نقش حایز اهمیتی را ایفا نمود و در طول جریان تبلیغ اسلامی در این منطقه، مبلغان صوفی عمدتاً از هند و ایران جایگاهی مؤثر و اساسی داشتهاند (مثلاً نک : جونز، ۱۴۶ به بعد).
تشیع اگرچه در منطقه به عنوان یک مذهب مشخص قابل تمیز نیست، اما بقایایی از حضور نمایندگان این مذهب در فرهنگ بومی، بر جای مانده که توجه شماری از محققان را به خود جلب کرده است. انصاری دمشقی در گزارش خود از نواحی هندوچین، به مهاجرت جمعی از «علویان» به این دیار اشاره کرده که از خوف حجاج و بنیامیه به دوردست گریخته بودند (نک : ص ۲۸۶-۲۸۷). آرنولد در بررسی روند تبلیغ اسلام در جاوه و سوماترا به بقایایی از تشیع اشاره کرده، و احتمال تأثر آن از شیعیان هند و ایران را مطرح ساخته است (همانجا) و امامالدین به بررسی شواهدی دال بر نقش شیعیان در رواج اسلام در منطقه پرداخته است (ص 272-274). اگرچه حاملان اسلام به منطقه، بیشتر مبلغانی از هند، ایران و عربستان دانسته شدهاند، اما نقش مسلمانان چین و عنصر چینی در اسلامی شدن آسیای جنوب شرقی که سئونگ در ۱۹۶۲م به مطالعۀ آن پرداخته است[۱]، نیز نباید نادیده گرفته شود. یافت شدن عناصری از چهرههای گوناگون فرهنگ اسلامی و پیچیدگی عوامل تاریخی مؤثر در گسترش اسلام در این منطقه از نظر قومی و مذهبی، موجب شده تا نظریههای گوناگونی دربارۀ چگونگی اسلامی شدنِ آسیای جنوب شرقی ابراز گردد و این تفاوت دیدگاهها تا آنجاست که برخی چون حامد در ۱۹۸۲م و عطاس در ۱۹۸۵م را واداشتهاست تا در مقالاتی به مقایسه و نقد این نظریهها بپردازند (نک : حامد، 100 -89 ؛ عطاس، 162-175).
الف - گسترش اسلام در مجمع الجزایر مالایا
دربارۀ سابقۀ آشنایی مردم منطقه با اسلام و مسلمانان در ۶ سدۀ نخست اسلامی، منابع بسیار محدود است و اندک یادداشتهای برجای مانده، آمیزهای از تاریخ و افسانه است. در منابع موجود برجای مانده، پیشینۀ این آشنایی گاه به سدۀ نخست هجری میرسد؛ چنانکه در یکی از منابع چینی مربوط به پیش از ۵۴ق/ ۶۷۴م، گزارشی درمورد یک سردار عرب آمده که بر پایۀ برداشت آرنولد در مقایسه بین این سند و مدارک و اسناد دیگر، وی رئیس یک جماعت مسلمان ساکن در سواحل غربی سوماترا بوده است (نک : ص 368). همچنین رامهرمزی (ص ۹۵-۹۶)، حکایتی آورده است که از حضور محسوس مسلمانان در مجمع الجزایر، و حتی از وضع مقرراتی خاص برای بار دادن «پادشاه زابج» به «غریبان مسلمان» سخن دارد که تاریخ آن نباید به پس از میانۀ سدۀ ۳ق بازگردانده شود.
اگرچه با رکود تجارت دریایی چین از اواخر سدۀ ۳ق، حضور مسلمانان در سرزمینهای میان راهی نیز به نحو بارزی کاهش یافت، اما از شواهد چنین برمیآید که حتی در این برهه، رابطۀ مسلمانان با مجمعالجزایر مالایا، البته بسیار محدودتر از گذشته، ادامه یافته است. از جملۀ شواهد، یک سنگ گور اسلامیِ یافت شده در جاوۀ شرقی است که تاریخ ۴۷۵ق/ ۱۰۸۲م بر آن حک شده است (نک : والترز[۲]). از گزارشهای اندکی که دربارۀ حضور مبلغان مسلمان در سدۀ ۶ق در منطقه رسیده، خبری در تواریخ مالایایی است حاکی از اینکه اولین مبلغ دیانت اسلام در آچه (در شمال سوماترا)، عالمی عرب به نام عبدالله عارف در اوایل سدۀ ۶ق/ ۱۲م بوده، و پس از وی، یکی از شاگردانش به نام برهانالدین، دامنۀ این تبلیغ را تا ساحل غربی سوماترا، تا حدود بریامان گسترش داده است (آرنولد، 370).
مقطعی مهم در تاریخ آشنایی منطقه با دیانت اسلام، اواخر سدۀ ۷ق/ ۱۳م است؛ در این مقطع، در سوماترای شمالی (سمودره) دو شاهنشین کوچک مسلمان وجود داشته که مبنای اقتصاد آن تجارت با مسلمانان بوده است. چنین مینماید که رونق دوبارۀ تجارت با چین در عصر سلسلۀ یوآن، اوضاع را برای گسترش ارتباط بین مسلمانان مغرب و آسیای جنوب شرقی مساعد کرده بود. به هر تقدیر، دو شاهنشین یاد شده که نامهای بومی پِرلاک و پاسای را بر خود داشتند، اساساً حکومتهایی نه غریب، بلکه بومی بودند. داستانهای سنتی، گسیل یک هیأت از مکه به سوماترا به ریاست شیخ اسماعیل نامی را در تبلیغ اسلام در این منطقه و نیز شکلگیری دولت اسلامی پرلاک مؤثر دانستهاند (نک : همو، 372 -371 ؛ امامالدین، 261). پادشاه سمودره (پرلاک) در زمان سفر ابن بطوطه (۷۴۶ق)، سلطان الملک الظاهر، قلمرو این پادشاهی مسلمان را به طور قابل ملاحظهای توسعه داده بود و با جلب عالمانی از ایران و سرزمینهای عربی، توانسته بود محیط فرهنگی مناسبی برای نشر تعالیم این دین فراهم آورد (نک : ابن بطوطه، ۶۳۰؛ نیز نک : «سفرنامه»، 338). در اوایل سدۀ ۹ق، گزارش یک مسافرچینی که در ۸۱۶ق/ ۱۴۱۳م از منطقۀ لامبری دیدن کرده است، از لامبری نیز به عنوان ناحیهای که دارای یک هزار خانوار مسلمان بوده، یاد کرده است (آرنولد، 372).
آچه (ه م) که به عنوان بارزترین نمونۀ یک حکومت اسلامی در خاور، در سدۀ ۱۰ق/ ۱۶م پدید آمد، با وجود ثبات بلند مدت و نفوذ گسترده در منطقه، این توانایی را نداشت تا باتاکهای ساکن در سرزمینهای مرتفع در نواحی درونی جزیره را به دین اسلام درآورد؛ اما شرایط در برخورد با پیروان ادیان هندو بیشتر قرین توفیق بود ، چه ، موفقیت اسلام در منطقۀ مِنانْگ کاباو که در آن، فرهنگ تانترایی (نوعی تصوف هندی) از سدۀ ۸ق/ ۱۴م پای گرفته بود، شایان توجه است (همو، 370 ؛ نیز والترز). آچه با برقراری رابطهای مستمر با سرزمینهای مرکزی اسلامی، توانسته بود منطقۀ مالایا را به عنوان بخشی از بلاد اسلامی بشناساند و با جلب عالمانی از دیگر بلاد و با تربیت عالمانی بومی، منطقۀ تحت نفوذ خود را که در غرب با عنوان عمومی «جاوه» شناخته میشد، در عرض سرزمینهایی همچون هند قرار دهد (مثلاً نک : کتانی، ۱/ ۳۱۱، ۴۸۷، جمـ ).
از نخستین کوششها در جهت تبلیغ اسلام در جزیرۀ جاوه در سدۀ ۶ق/ ۱۲م، تلاش حاجی پوروا[۳]، شاهزادۀ پاجاجاران است که در سفری به هندوستان به دین اسلام گروید و در بازگشت به تبلیغ اسلام در قلمرو پدر و برادرش مبادرت کرد. در نیمۀ دوم سدۀ ۸ق فعالیت گروهی مسلمان به رهبری مولانا ملک ابراهیم (د ۸۲۲ق) در منطقۀ گرسیک [۴]که به پدید آمدن ناحیهای مسلماننشین انجامید، دامنهای گسترده یافت و تبلیغ آنان تا درون پادشاهی بودایی ماجاپاهیت به عنوان مهمترین قدرت غیرمسلمان در منطقه کشیده شد. مقبرۀ ملک ابراهیم اکنون از کهنترین مزارات جاوه به شمار میآید. مسلمانیچینی که در همان اوان از جاوه دیدن کرده است، در کنار طبقۀ اصلی مسلمانان در جاوه، از شمار قابل ملاحظۀ چینیان مسلمان ساکن در جاوه یاد کرده است (نک : آرنولد، 383).
در سدۀ ۹ق/ ۱۵م جریان تبلیغ اسلام با اختلافات درون خاندانیِ شاهزادگان در پادشاهی بزرگ جاوه، ماجاپاهیت، پیوند خورد و جریانی سیاسی - مذهبی ایجاد نمود که به زودی به سقوط مهمترین حکومت غیرمسلمان در منطقه در ۸۸۳ق/ ۱۴۷۸م انجامید و شرایط را برای پیدایی چند شاهنشین جدید مسلمان در ساحل شمالی جاوه و نواحی دیگر در طول راه اصلی تجاری فراهم آورد. از جملۀ شخصیتهای مهم در این تحول ، شاهزادۀ مسلمان شده ، رادِن رحمت است که در سنت مالایایی به عنوان بزرگترین مبلغ اسلام در جاوه شناخته شده است (نک : همو، 384-388).
پس از فروپاشی دولت ماجاپاهیت، با وجود تفوق بیرقیب حکمرانان مسلمان در جاوه، گسترش اسلام در این سرزمین مسیر تبلیغی و تدریجی خود را طی نمود و جریان آن با اعمال فشار سیاسی شتاب نگرفت. تفوق اسلام به عنوان دین غالب در غرب جاوه، در پی تبلیغی دراز مدت با فروپاشی سلسلۀ سیواییِ پاجاجاران در سدۀ ۱۰ق/ ۱۶م قطعیت یافت، در حالی که جریان نفوذ اسلام در میان بتپرستان نواحی میانی جزیره بسی کندتر بوده، و دامنۀ آن تا سدۀ حاضر کشیده شده است (نک : همو، 389-390).
گسترش اسلام روی به شرق ، در دو جزیرۀ بزرگ بُرنئو [۵]و سِلِبِس[۶]، با تأخیری قابل ملاحظه در سدۀ ۱۰ق روی داده، و از نظر عمق فرهنگی قابل مقایسه با سوماترا و جاوه نبوده است. در شرقیترین نقطه، الحاق جزیرۀ گینۀ نو [۷]و برخی جزایر اطراف آن به قلمرو سلطاننشین مسلمان باتجان[۸]، اسلام را در میان گروهی از مردم پاپوا [۹]رواج داده، و مهاجرت طوایف مسلمان، به خصوص مالایاییها به گینۀنو نیز بیشتر به آن دیار صبغهای اسلامی بخشیده است؛ اما تاکنون کیش بتپرستی در کنار اسلام جمعیتی از پیروان خود را در این جزایر حفظ کرده است (برای جزئیات گسترش اسلام در جزایر شرقی، نک : همو، 391 به بعد).
در حال حاضر بخش عمدۀ مجمع الجزایر مالایا، جزو قلمرو پرجمعیتترین کشور اسلامی، جمهوری اندونزی با ۲/ ۸۷% مسلمان (آمار ۱۹۹۰م) است. ساراواک در شمال جزیرۀ برنئو به کشور اسلامی مالزی تعلق دارد و سلطاننشین کوچک برونِئی[۱۰] در شمال همان جزیره کشوری با دین رسمی اسلام و ۲/ ۶۷% مسلمان (آمار ۱۹۹۱م) است.
در بخش شمال شرقی از مجمع الجزایر مالایا، باید به گسترش اسلام در فیلیپین و به خصوص در میندانائو [۱۱]اشاره کرد که امروزه اکثریت جمعیت آن جزیره را مسلمانان تشکیل میدهند (برابر ۳/ ۴% از جمعیت کل فیلیپین، آمار ۱۹۹۱م).
مدارک سنتی بومی حکایت از آن دارد که دین اسلام توسط مبلغی به نام کابونگ سوان [۱۲]از جوهور [۱۳]در مالایا به مردم میندانائو، معرفی شده، و گروِش مردم به این دین، به زودی منشأ پیدایی یک حاکمیت مسلمان در منطقه گشته است. در مراحل پسین، روایاتی در باب تبلیغ کریم المخدوم در سدۀ ۸ق/ ۱۴م و ابوبکر نامی در سدۀ ۹ق/ ۱۵م در دست است (نک : همو، 403-406).
ب - گسترش اسلام در هندوچین
در منابع سدههای ۳ و ۴ق، از تراکم آمد و شد مسلمانان و حضور آنان در کله (تلفظ احتمالی کلَه)، ساحلی در غرب شبه جزیرۀ مالایا، مکرر سخن رفته است که بیشتر محققان آن را با کداه [۱۴]در شمال غربی مالزی کنونی تطبیق کردهاند (مثلاً نک : سوواژه، 43 ؛ قس: فران، «سفرنامه»، 89 )، اما سکنای جمعیتی مسلمان در آن برهه از تاریخ در منطقه را البته نباید فراتر از اقلیتی کوچک در آبادی ساحلی دانست (قس: ابودلف، ۴۵۳؛ برای اقوال در تعیین محل دقیق کله، نک : فران، سوواژه، همانجاها). همچنین قاقُله، بندری که در سدههای ۲-۳ق، یکی از مقاصد تاجران مسلمانان در هندوچین بوده (نک : رامهرمزی، ۴۹-۵۰)، با توجه به اطلاعات داده شده، ممکن است با بندری در ناحیۀ تاکوآپا[۱۵] (نام تاریخی تاکولا[۱۶]) در میانۀ شبه جزیره تطبیق گردد (قس: یول، 49 ، که قاقله را در جایی دورتر جسته است؛ نیز یاماموتو، 205).
با وجود اهمیت دین اسلام در شبه جزیرۀ مالایا، منابع دربارۀ تاریخ گسترش اسلام در این منطقه اندک است. آشنایی جدّی شبه جزیرۀ مالایا با اسلام از سدۀ ۷ق/ ۱۳م آغاز شد و در جریان توسعۀ روابط میان هند و مالایا، اسلام از طریق مسلمانان هند در شبه جزیرۀ مالایا گسترش یافت و این جریان به گونهای تدریجی تا سدۀ ۱۱ق/ ۱۷م دوام داشت. در تاریخی که تعیین آن دشوار مینماید، یکی از پادشاهان مالایا به اسلام گروید و زمینه را برای جلب بیشتر تاجران مسلمان فراهم ساخت. در پی این تحول سیاسی، به زودی این سلطان نشین که در تاریخ به نام «مالاکا» شناخته است، اصلیترین مرکز تجارت جنوب شرق آسیا شد و تحت حمایت آن، دعوت اسلامی در سطحی گسترده در نواحی گوناگون شبه جزیره فراگیر شد. در شمالیترین بخش، مطابق روایتی که در تواریخ سنتیِ کداه آمده است، مردم کداه در حدود ۹۰۶ق/ ۱۵۰۱م به کوشش مبلغی شیخ عبدالله نام با اسلام آشنا شدند و با گروشِ صمیمانۀ راجه، بیشتر مردم منطقه، به سرعت اسلام آوردند (نک : آرنولد، 376-379).
در جریان اسلامی شدن بخش وسیعی از آسیای جنوب شرقی، تشکلی قومی به وجود آمد که نه برپایۀ نژاد، بلکه بر پایۀ دین مشترک اسلام استوار بود و مردم آن به یکی از زبانهایی سخن میگفتند که امروز به مجموعۀ آنها زبانهایی مالایی (به اصطلاح زبانشناسان: اُسترونزیایی غربی[۱۷]) اطلاق میگردد. این تشکل قومی که نام عمومی «مالای[۱۸]» گرفتند، در سدههای اخیر بخش عمدهای از جمعیت مجمع الجزایر مالایا را تشکیل دادهاند، اما به ویژه تشکل آنان در تقابل با قومیت سیامی و خِمِر در شبه جزیرۀ مالایا نمود داشته است که امروزه بخش مالایینشین آن با نام مالزی خوانده میشود. بخش اصلی خاک مالزی در شبه جزیره، و بخش شرقی آن در شمال جزیرۀ برنئو قرار دارد و در مجموع، کشوری با دین رسمی اسلام و تراکم ۹/ ۵۲% مسلمان (آمار ۱۹۸۰م) است.
تاریخ مسلمانان تایلند کمتر موردبررسی قرار گرفته است، اما مهاجرتهایمالایایی و نیز پدید آمدنقومیت ترکیبی مالایایی - سیامی در گسترش اسلام در این ناحیه نقش اساسی داشته است. در نواحی مرز کنونی میان تایلند و مالزی، در نتیجۀ تأثیر قومیت و فرهنگ مسلمانانِ مالایی بر قومیت سیامی، یک گروه قومی با زبانی آمیخته از مالایایی و سیامی پدید آمده است که پیرو دین اسلامند و با نام سمسام [۱۹]شناخته میشوند (نک : آرنولد، 380). مسلمانان تایلند که در آمار ۱۹۹۱م، ۴% از جمعیت کشور بودهاند، به طور عمده در جنوب این کشور سکنی دارند.
در شمال غربی هندوچین، میانمار (برمه) به عنوان پلی تجاری میان چین و هند، منطقهای دیر آشنا با دیانت اسلام بوده است و مسلمانان این منطقه، از بومی و مهاجر، در طول سدهها با هم دینان خود در چین و هند رابطهای مستمر داشتهاند. مهاجرت مسلمانان هندی از قرن ۷ق/ ۱۳م با سکنای آنان در نواحی آراکان آغاز شد و از سدۀ ۹ق/ ۱۵م با موج گستردۀ مهاجرت بنگالیان شتابی افزون گرفت. پادشاهی آراکان در میانمار با وجود غلبۀ دین بودا در منطقه، در رسوم و مظاهر اجتماعی تا حد زیادی به مسلمانان نزدیک شده بود (ایزرائیلی، ۱۶۸) و اوضاع مساعد سیاسی برای مسلمانان، در سدههای اخیر زمینۀ مناسبی برای مهاجرتهای گستردۀ مسلمانان هندی و چینی به این سرزمین فراهم آورده است (همو، ۱۶۸-۱۷۰، ۱۸۱-۱۸۲؛ نیز نک : هانا، 398-405). یگار در رسالهای وضع اجتماعی مسلمانان میانمار را، به عنوان یک اقلیت، موردمطالعه قرار داده است[۲۰]. طبق گزارش او جمعیت آنان در آمار ۱۹۹۰م، برابر ۸/ ۳% از جمعیت کشور بوده است (نیز نک : «یادداشتهایی بر اسلام در برمه[۲۱]»).
در خاورِ هندوچین، در قلمرو پادشاهی دیرپای چَمپا (ویتنام مرکزی) بندرگاهی قرار داشت که در منابع اسلامی با نام معرب «الصَنف» شناخته شده است. گستردگی روابط تجاری منطقه با سرزمینهای اسلامی موجب شده بود تا یک مهاجرنشین مسلمان در شهر صنف پدید آید که دست کم از سدۀ ۳ق وجود داشته است (نک : رامهرمزی، ۱۱۳؛ انصاری، ۲۸۶-۲۸۷). روایاتی کهن حاکی از آن است که اسلام در عهد خلیفه عثمان به آن دیار رسیده بوده است و بسیاری از مسلمانان مهاجر به صنف، علویانی گریزان از امویان بودهاند (همانجا؛ نیز نک : امامالدین، 273-274). برپایۀ برخی شواهد، گفته میشود که در منطقۀ ساحلی پانرانگ در بخش جنوبی از قلمرو چمپا، چنین مهاجرنشینی از سدۀ ۱۰م وجود داشته، و این جامعۀ مسلمان، به طور چشمگیری از فتوح سلطان محمود در هند متأثر بوده است (نک : همو، 273 -272 ؛ برای پانرانگ و کندرنج در منابع اسلامی، نک : سوواژه، 44 ؛ برای تحلیل گزارشی از طوالسی، نک : ابن بطوطه، ۶۳۷ - ۶۳۹؛ برای بازگرداندن آن نام به چمپا، نک : یاماموتو، 216). از منابع مرتبط با جاوه چنین برمیآید که در سدۀ ۷ق باز مبلغانی برای تبلیغ اسلام به چمپا میآمدهاند و وجود آثاری باستانی از گلدستهها، مقبرهها و گنبدها در چمپا نشانهای از حضور تاریخی یک اقلیت مسلمان در آن دیار است (نک : آرنولد، 384).
در سدههای بعد، از وقایع مؤثر در گسترش اسلام در منطقۀ درونی و شرقی هندوچین مهاجرت وسیع مالاییهاست که در اواخر سدۀ ۸ق/ ۱۴م آغاز شده است (نک : «مجلۀ جهان اسلام[۲۲]»، 137-138). این جا به جایی از سویی یک جمعیت مسلمان تازه وارد را در بافت جمعیتی منطقه وارد کرده، و از سوی دیگر امکان مناسبی را برای آشنایی نزدیک بومیان شبه جزیره با دیانت اسلام از طریق همسایگان جدید خود و ایجاد یک موج کند، اما دیرپای گروش به اسلام، فراهم آورده است. در حال حاضر جمعیتی قابل ملاحظه از مسلمانان در ویتنام و کامبوج به صورت اقلیتی مذهبی زندگی میکنند؛ مسلمانان کامبوج با نام قومی چام - مالای در میان اکثریت بودایی با عنوان «خمر اسلام» شناخته میشوند . در بارۀ جمعیت مسلمانان در ویتنام آمار دقیقی در دست نیست، اما شمار اقلیت مسلمان در کامبوج، در آمار ۱۹۹۳م برابر ۲% از جمعیت کشور بوده است. در نواحی داخلی هندوچین، باید از اقلیت کوچک مسلمان در لائوس با تراکمی برابر ۱% جمعیت (آمار ۱۹۸۰م) نیز یاد کرد.
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ ابنبطوطه، محمد، رحلۀ، به کوشش محمد عبدالمنعم عریان، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م؛ ابن حجر، احمد، تهذیب التهذیب، حیدر آباد دکن، ۱۳۲۷ق؛ ابن خردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابن نقطه، محمد، التقیید، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۳-۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۳-۱۹۸۴م؛ ابوحامد غرناطی، محمد، تحفۀ الالباب (نک : ملـ ، فران)؛ ابودلف، مسعر، «الرسالۀ الاولی»، ضمن ج ۳ بلدان یاقوت؛ ابوزید سیرافی، «اخبار الصین و الهند»، همراه اخبار الصین و الهند (نک : هم ، سلیمان تاجر)؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیۀ الاولیاء، قاهره، ۱۳۵۱ق/ ۱۹۳۲م؛ افشار، ایرج، یادداشتهایی بر خطای نامه (نک : همـ ، خطایی)؛ انصاری دمشقی، محمد ، نخبۀ الدهر، ترجمۀ حمید طبیبیان، تهران، ۱۳۵۷ش؛ ایزرائیلی، رافائل، مسلمانان چین، ترجمۀ حسن تقیزادۀ طوسی، مشهد، ۱۳۶۸ش؛ پینگ، لیو جی، معماری اسلامی در چین، ترجمۀ مریم خرم ، تهران، ۱۳۷۳ش؛ حدودالعالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۰ش؛ خطایی، علیاکبر، خطای نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۷۲ش؛ ذهبی، محمد، میزان الاعتدال، به کوشش علیمحمد بجاوی، قاهره، ۱۳۸۲ق/ ۱۹۶۳م؛ رامهرمزی، بزرگ، عجائب الهند، به کوشش محمد سعید طریحی، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م؛ رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش؛ سلیمان تاجر، اخبار الصین و الهند، به کوشش ابراهیم خوری، بیروت، ۱۴۱۱ق/ ۱۹۹۱م؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، بهکوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م؛ شماخی، احمد، السیر، بهکوشش احمد بن سعود ریابی، مسقط ، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م؛ طبری، تاریخ؛ فرات کوفی، تفسیر، نجف، ۱۳۵۴ق؛ قرمانی، احمد، اخبارالدول، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشی، قاهره، ۱۳۸۳ق/ ۱۹۶۳م؛ کتانی، عبدالحی، فهرس الفهارس، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۲ق/ ۱۹۸۲م؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق/ ۱۹۶۶م؛ نینگ، چو، القومیات المسلمۀ فی الصین، ترجمۀ وجیه هوا دی چینگ، پکن، ۱۹۸۸م؛ نیز:
Alatas, S.F., «Notes on Various Theories Regarding the Islamization of the Malay Archipelago», Muslim World, Hartford, 1985, vol. LXXV; Arnold, T.W., The Preaching of Islam, Lahore, 1979; Ataev, Kh., «Turkemny-Salary Kitaya » , Turkmeny zarubezhnogo vostoka, Ashkhabad, 1993; Ferrand, G., « Le Tuḥfat al-Albab de Abū Ḥāmid... », JA, 1925, vol. CCVII; id, Voyage du marchand arabe Sulayman en Inde et en Chine, Paris, 1922; GAS; Griebenow, M.G., «Islam in Tibet», Muslim World, Hartrford, 1936, vol. XXVI; Hamid, I., «A Survey of Theories on the Introduction of Islam in the Malay Archipelago », Islamic Studies, 1982,vol.XXI(3); Hanna,A.C., « Burmese Moslems», Moslem World, New York, 1966, vol. XXII; Hartmann, M., «Muham- madanism, in China », ERE, vol. VIII; Imamuddin, S.M., «Islam in Malaysia, Impact of Bengal, the Deccan, Gujarat and Persia in the Early Middle Ages», Journal of the Pakistan Historical Society, 1961, vol. IX (3); Johns, A.H., «From Coastal Settlement to Islamic School & City : Islamization in Sumatra , the Malay Peninsula and Java», Hamdard Islamicus, 1981, vol.IV (4); Leslie, D.D., «The Identification of Cinese Cities in Arabic and Persian Sources», reprinted as appendix to: Khatay-nameh (vide: PB, Khatayi); Lewicki, T., «Les premiers commer 5 ants arabes en Chine», Rocznik Orientalistyczny , Prague , vol. XI; Pigeaud , Th.G. Th., Literature of Java,_ Batavia, 1970 ; Répertoire chronologique d'épigraphie arabe, ed. E. Combe et al., Cairo, 1943-1944; Revue du monde musulman, 1907, vol. II; Sauvaget, J., ʾAhbar aṣ-Ṣin wa l-Hind, Relation de la Chine et de l'Inde redigée en 851, Paris, 1948; The Travels of Marco Polo, tr. W. Marsden, London/ New York, 1946; Wolters, O.W., «Indonesia, History: Islamic Influence in Indonesia », Encyclopaedia Britannica CD, 1995; Yamamoto, T., «On Ṭawālisi Described by Ibn Baṭūṭa», Islamic Geography, ed. F. Sezgin, Frankfurt, 1994, vol. CLXXXIII; Yule, H., «The Geography of Ibn Batuta's Travels in India», ibid, vol. CLXXXII.
احمد پاکتچی
- ۰۱/۰۵/۰۴