مدخل اسلام در غرب (اروپای غربی و آمریکا) در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی
اسلام در غرب (اروپای غربی و آمریکا)
مقدمه
طی بیش از ۰۰۰ ،۱سال اسلام و غرب مسیحی در مقابل یکدیگر ایستاده بودند و هنوز نیز غربی که دیگر کاملاً مسیحی نیست، تمدن اسلامی را در مقابل خود سدی بزرگ میبیند و تنشهای فراوانی بین دو تمدن وجود دارد. آنچه در سدۀ اخیر تغییر یافته است، حضور اسلام - فراتر از مناطقی که در اثر فتوحات عثمانی در اروپای شرقی قرنها زیر نفوذ مسلمانان قرار داشت - در داخل دنیای غرب است. اکنون جمعیتی معتنابه از مسلمانان در اروپای غربی و آمریکا سکنی دارند و شمارشان روبه افزایش است. این امر برای رابطۀ بین مسیحیت و اسلام، و نیز بین تمدن غرب و تمدن اسلامی اهمیتی بنیادی دارد و به نظر میرسد که مسلمانان ساکن در غرب نیز سهمی در سرنوشت این روابط داشته باشند. به همین سبب نیز تحقیقات وسیعی در اروپا و آمریکا در دهههای گذشته در این زمینه صورت گرفته است که بسیاری از آنها با غرض و اهداف خاص سیاسی تؤم بوده، و برخی دیگر با منظری منصفانه و روشی عینی انجام پذیرفته است.
اسلام در اروپای غربی
پیش درآمد تاریخی
نباید فراموش کرد که حضور اسلام در اروپای غربی تقریباً با حضور اسلام در افریقای شمالی همزمان است. اندکی پس از فتح ساحل جنوبی دریای مدیترانه، طارق بن زیاد در ۹۲ق/ ۷۱۱م از تنگۀ جبل طارق گذشت و بهسرعت اسپانیا را فتح کرد.قرنی پس از ظهور اسلام شبه جزیرۀ ایبری - یا اندلسِ جغرافیدانان اسلامی - به دارالاسلام پیوست و این وضع به مدت ۸ قرن باقی ماند و نفوذ اسلام در اوایل امر، یعنی در قرن ۲ق/ ۸م تا پواتیه [۶]در نزدیکی پاریس در فرانسه پیشرفت و قریب دو قرن ناحیۀ ناربون [۷]و کارکاسون [۸]در جنوب فرانسه زیر پرچم اسلام اداره میشد و مسلمانان در آنجا مسکن داشتند. نیز از قرن ۳ تا ۵ق/ ۹ تا ۱۱م جزیرۀ صقلیه جزو قلمرو مسلمانان بود و شمار بسیاری از آنان در آن جزیره و حتی نواحی جنوبی خود ایتالیا اقامت داشتند و تا فتح ایتالیا توسط نورمانها وضع به این صورت باقی ماند.
لیکن از قرون ۴ و ۵ق به بعد قدرت مسلمانان در این نواحی رو به زوال نهاد. در آغاز جنوب ایتالیا و صقلیه از دست مسلمانان خارج شد و سپس مسیحیانِ اسپانیا به تدریج از شمال به جنوب به «فتح دوبارۀ[۹]» شبه جزیرۀ ایبری پرداختند، تا سرانجام در ۸۹۷ق/ ۱۴۹۲م آخرین حکومت اسلامی اندلس در غرناطه شکست خورد. مسلمانان یا تبعید شدند، یا به اجبار تغییر دین دادند و یا پنهانی به فعالیت اسلامی خود میپرداختند و به عنوان موریسکو [۱۰]نوعی حیات متزلزل و پراضطراب را میگذراندند، تا آن نیز در قرن ۱۱ق/ ۱۷م به پایان رسید.
کوشش مسیحیان بر آن بود که اروپا یک قارۀ صرفاً مسیحی باشد، لیکن با وجود پیروزی در ایتالیا و اسپانیا، نیل به این هدف به صورت کامل امکانپذیر نشد، چون نفوذ عثمانیها در شرق اروپا بهتدریج در بلغارستان و مقدونیه و آلبانی و بوسنی - که حتی قبل از فتح نظامی این بلاد توسط عثمانیان، اسلام از راه اشاعۀ طرق تصوف مخصوصاً بکتاشیه و قادریه در آن ریشه دوانیده بود - گسترش یافت. برخی از خانقاههای موجود در بوسنی متعلق به دوران قبل از فتح این نواحی توسط ارتش عثمانی است. به هر حال، از قرن ۹ق به بعد بوسنی و آلبانی و مناطق بسیاری از مقدونیه و برخی از نواحی بلغارستان و یونان به دین اسلام گرویدند و هنوز نیز حضور اسلام در این نواحی که در واقع کم و بیش در مرز بین اروپای شرقی و غربی قرار دارد، باقی است.
در دوران استعمار انگلستان، هلند و فرانسه دارای مهمترین مستعمرات در بلاد اسلامی بودند و اسپانیا، و در دوران اخیر ایتالیا نیز بر برخی مناطق اسلامی تسلط یافته بودند. این امر باعث شد که به تدریج گروهی از مهاجران از مستعمرهها به کشورهای استعمار کننده روی آورند، چنانکه در هلند گروهی از مسلمانان جاوه و سوماترا و دیگر جزایر اندونزی فعلی جمع شدند، و در فرانسه عربها و بربرهای افریقای شمالی، و در انگلستان مسلمانان شبه قارۀ هند استقرار یافتند. شمار این افراد تا جنگ جهانی دوم نسبتاً محدود بود، مگر در فرانسه که حتی قبل از جنگ نیز چند صد هزار نفر مراکشی و الجزایری و تونسی در پاریس و لیون و مارسی و دیگر شهرهای بزرگ آن کشور به عنوان کارگر به کار اشتغال داشتند.
پس از اتمام استعمار به صورت ظاهری و سیاسی آن در پایان جنگ جهانی دوم، دولتهای غربی در داخل کشورهای خود به نیروی کارگری ارزان احساس نیاز میکردند، از اینرو، درها را به سوی مهاجران مستعمرههای پیشین خود گشودند. درمورد فرانسه جنگ استقلال الجزایر مخصوصاً سهم مهمی در تقویت جریان مهاجرت داشت. حتی ممالکی مانند بلژیک و سوئد و سویس که فاقد جمعیت مسلمان بودند، به تدریج شماری مسلمان - چه کارگر، چه پناهنده - پذیرفتند. آلمان که در جنگ شکست خورده، و بیش از ۱۰ میلیون تن از سربازان خود را از دست داده بود، بیش از هر کشور دیگر احتیاج به نیروی کارگری داشت، ولی فاقد مستعمرات قابل توجهی در قیاس با انگلستان و فرانسه و هلند بود؛ از اینرو، به کشور ترکیه متوسل شد و گروه کثیری از کارگران مسلمان ترکیه (هم ترک و هم کرد نژاد) را به عنوان کارگر مدعو به آلمان فراخواند و در عرض چند دهه صاحب جمعیتی حائز توجه از مسلمانان شد.
جمعیت مسلمانان اروپای غربی
تخمین جمعیت مسلمانان در کشورهای اروپایی چندان آسان نیست. از آنجا که در بسیاری از کشورها مانند فرانسه بسیاری از مهاجران مسلمان بدون اجازه اقامت دارند و آمار نیز تا حدی با اغراض سیاسی آمیخته است و در برخی از موارد ۵۰% تا ۶۰% اختلاف بین ارقام رسمی و نیمه رسمی و غیررسمی وجود دارد، آنچه در این زمینه نوشته میشود، باید با توجه به فقدان آمار علمی دقیق باشد و بیشتر به صورت ارقامی تخمینی در نظر گرفته شود. با توجه به این واقعیت میتوان گفت که در بریتانیا - شامل انگلستان، اسکاتلند و ایرلند شمالی - قریب دو میلیون مسلمان وجود دارد که اکثر آنها از شبه قارۀ هند آمدهاند و اقلیتی کوچکتر نیز از ممالک عربی و ایران و افریقای جنوب صحرا بین آنها یافت میشود. فرانسه دارای بیشترین جمعیت مسلمان در اروپای غربی است که شمار آنها از ۵ تا ۸ میلیون تخمین زده شده است. اکثر آنان از افریقای شمالی، و گروه اندکی از لبنان و سوریه و مستعمرات پیشین فرانسه در افریقای سیاه هستند. در آلمان بین ۵/ ۲ تا ۳ میلیون مسلمان وجود دارد که بیشتر آنها ترک و اقلیتی بوسنیایی و کرد، و گروه کوچکی عرب و ایرانی هستند. در هر یک از کشورهای بلژیک، هلند، سوئد و ایتالیا نزدیک به نیم میلیون مسلمان اقامت دارند و در سایر کشورهای اروپایی رقمها معمولاً بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار نفر است. تنها وضع اسپانیا تا حدی غیرروشن است، زیرا علاوه بر بیش از ۳۰۰ هزار مهاجر مسلمان، گروهی از اهالی جنوب اسپانیا در اندلس بعد از قرنها به اسلام باز میگردند و این روند به نحوی است که تخمین شمار آنان را مشکل میسازد. در جنوب اسپانیا حتی یک دانشگاه اسلامی در قرطبه تأسیس شده، و اسپانیا قویترین قوانین رادر اروپا در دفاع از حقوق مسلمانان از مجلس گذرانده است.
در تمام ممالک اروپای غربی علاوه بر مسلمانان مهاجر گروهی از اهالی بومی آن سرزمینها نیز به کیش اسلام پیوستهاند. این دسته بیشتر از طبقات تحصیل کردۀ اروپاییاند و کشش آنان به اسلام بیشتر از راه تصوف و عرفان اسلامی است. در بین آنان میتوان نویسندگان و هنرمندان بلندآوازهای یافت که با مبانی فکری و اندیشۀ فلسفی و کلامی و عرفانی اسلامی آشنایی دارند و برخی نیز خود اسلام شناسند و در دانشگاههای غرب به تدریس اشتغال دارند. روی هم رفته جاذبۀ اسلام در میان غربیان در چند دهۀ اخیر بیشتر بین افراد دانشمند و صاحب معرفت بوده، تا گروههای کمتر مکتب دیده و دارای جهانبینی محدودتر.
تصوف در اروپای غربی
در قرون وسطی البته طرق مختلف تصوف در اسپانیا و صقلیه وجود داشت و اثری عظیم نیز از خود بر روی عرفان یهودی و مسیحی به جا گذاشت، لیکن این طرق مانند دیگر جوانب اسلام از قرن ۱۶م از بین رفت و وجود تصوف در آلبانی و سایر بلاد بالکان نیز رابطهای با اروپای غربی نداشت. آشنایی با ادبیات صوفیانه در اروپای غربی از قرن ۱۸م آغاز شد و در قرن ۱۹م گسترش یافت و تا به امروز به بسط دایرۀ نفوذ خود ادامه میدهد. ولی گسترش طرق تصوف در غرب اروپا از دهۀ اول این قرن و گرویدن گروهی معدود، ولی صاحبنظر و متنفذ از اروپاییان به طریقۀ شاذلیه آغاز میشود و به تدریج طرق دیگر مانند چشتیه و سپس قادریه و نقشبندیه و در دهههای اخیر برخی طرق ایرانی مانند طریقۀ نعمتاللهی در خاک اروپای غربی ریشه میدوانند. گفتنی است که مکتب تفکر سنتی که با نام رنهگنون [۱۱]- که پایان عمر خود را در قاهره با نام اسلامیش عبدالواحد یحیی سپری کرد و در همانجا مدفون شد - عجین است، ریشهاش در تعالیم شاذلی است و بزرگترین مدافعان اسلام سنتی در غرب مانند فریدهوف شووان و تیتوس بورکهارت و مارتین لینگز متعلق به همین شاخۀ معنوی هستند. در سالیان اخیر گرویدن گروهی معتنابه از نویسندگان و متفکران و هنرمندان اروپایی به اسلام از طرق تصوف همچنان ادامه دارد و تفکر صوفیانه - مخصوصاً آنچه از برکت وجود ابن عربی و مولانا جلالالدین بلخی رومی سرچشمه میگیرد - به صورت روزافزون ترجمه شده، و موردتوجه است. در طی چند سال اخیر شمار ترجمه و تحلیلهای عرفان ابن عربی و مکتب او مخصوصاً در فرانسه حیرتآور بوده است، و در همین حال در انگلستان انجمن ابن عربی تأسیس شده است که علاوه بر چاپ مجلهای که به افکار این عارف بزرگ اختصاص دارد، کنفرانسهای سالانه نیز پیرامون افکار و آثار او در اروپا و آمریکا منعقد میسازد.
توجه به آثار هنری صوفیانه نیز باب مهمی را برای آشنایی با معارف اسلامی و خود دین اسلام میگشاید. علاوه بر شعر که از عربی و فارسی به صورت روزافزون به زبانهای اروپایی ترجمه میشود - به نحوی که در ۱۹۹۷م آثار منظوم مولانا بیش از هر شاعر دیگر حتی شکسپیر در آمریکا فروش رفته است - توجه زیادی به موسیقی عرفانی ایرانی و عربی و ترکی و هندی وجود دارد و حتی سماع مولویه مقامی والا در محافل هنری غرب به دست آورده است و همۀ این تراوشهای ذوقی و هنری ارتباطی مستقیم با اسلام دارد و یکی از بهترین وسیلههای شناخت اسلام است و این امر همان قدر درمورد آمریکا صدق میکند که درمورد اروپا.
تفکر اسلامی در اروپای غربی
از قرن گذشته توجه جدیدی به تفکر اسلامی اعم از فلسفه و کلام و نیز دیگر علوم عقلی و نقلی در غرب پدید آمد که در واقع باب جدیدی بود از تاریخ گسترش تفکر اسلامی در غرب که از قرن ۵ق/ ۱۱م در اسپانیا مخصوصاً در شهر طلیطله با ترجمۀ آثار کندی و فارابی و ابن سینا و غزالی و ابن رشد و سایر بزرگان اندیشۀ اسلامی به عبری و لاتینی آغاز شده بود. از قرن ۱۹م تاکنون بسیاری از متون تفکر اسلامی به زبانهای اروپایی ترجمه شده، و مورد نقادی قرار گرفته است. گرچه اکثر آثار دانشمندان غربی در جهت رد اصالت تفکر اسلامی بوده، و از دیدگاه مقولات متداول در فلسفۀ غربی انجام یافته است، حضور تفکر اسلامی به صورت روزافزون محسوس است و در چند دهۀ اخیر مخصوصاً در فرانسه و در اثر کوششهای هانری کربن و دیگران فلسفۀ اسلامی و مخصوصاً مکتبهایی که در قرون اخیر در ایران نشأت یافته است، به صورت یک فلسفۀ ریشهدار و زنده موردتوجه نه فقط مورخان فلسفه، بلکه آنانکه با مسائل زندۀ فلسفی سر و کار دارند، قرار گرفته است. گرچه حضور اسلام در اروپای غربی در همه جا از برکت هستی معارف و علوم عقلی اسلامی برخوردار نیست، وجود تفکر اسلامی خود به صورت اصیلتر به زبانهای اروپایی در چند دهۀ اخیر اهمیت فراوانی برای مسلمانان آن دیار دارد و در آینده بیشتر از اکنون خواهد داشت.
وضع مسلمانان در اروپای غربی
به علت شرایط مختلف تشکیل جوامع مسلمان در کشورهای مختلف اروپای غربی و نیز فرقهای مهم فرهنگی و اجتماعی و تاریخی در خود این کشورها وضع مسلمانان - چه از لحاظ صرفاً دینی، و چه فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی - در اروپای غربی با وجود وجوه مشترک یکسان نیست و حتی قوانینی که شامل آنان به عنوان اقلیت مذهبی میشود، از مملکتی به مملکت دیگر فرق میکند. از آنجا که بحث پیرامون اوضاع مسلمانان در تمام ممالک غربی در اینجا امکانپذیر نیست، بحث را به ۳ کشور بزرگ اروپای غربی، یعنی بریتانیا و فرانسه و آلمان محدود میسازیم:
بریتانیا: تا چندی قبل بریتانیا مرکز یک امپراتوری جهانگیر را تشکیل میداد و درهای آن به سوی افرادی که در مستعمرات آن زندگی میکردند تا حد زیادی باز بود. به همین سبب، تا قبل از تغییر قوانین مهاجرت در دهۀ ۶۰ این قرن میلادی گروهی کثیر از مسلمانان شبه قارۀ هند به بریتانیا به طور کلی و مخصوصاً انگلستان روی آوردند. علت این مهاجرتها بیشتر اقتصادی بود و اکثر مهاجران از طبقات محروم جامعۀ خود بودند که آشنایی زیادی با جوانب فکری و عقلانی اسلام نداشتند و بسیاری از آنان فاقد درجات بالای درسی و علمی بودند. قاطبۀ این گروه اردو زبان و پیرو مذهب حنفی بودند، لیکن از آغاز امر یک اقلیت شیعی نیز در بین آنان وجود داشت. بیشتر این مهاجران پس از یافتن کسب و کار موفق شدند خانوادههای خود را نیز به انگلستان بیاورند و به تدریج یک جامعۀ مسلمان که دیگر فکر بازگشت به دیار خود را نداشت، تشکیل دهند. با قوانین موجود بریتانیا مسلمانان مهاجر به تدریج موفق به اخذ تابعیت شده، و به صورت عاملی ثابت در جامعه در آمدهاند.
در چند دهۀ اخیر نوعی دیگر از مسلمانان نیز به بریتانیا مهاجرت کردهاند. بیشتر آنان به علت سیاسی و در نتیجۀ انقلابهای گوناگون به انگلستان پناهنده شدهاند. اکثر این گروه عرب، و برخی نیز ایرانیند و برعکس گروه مهاجر از شبه قارۀ هند غالباً دارای تحصیلات عالی و برخوردار از آگاهی نسبت به فرهنگ خود هستند. عوامل دیگر سیاسی و اقتصادی نیز به حضور این گروههای مسلمان کمک کرده است، تا اینکه اکنون لندن به صورت مرکز بزرگ ارتباطات جهان اسلام درآمده است که در آن مجلات و کتب متعدد عربی و حتی فارسی و اردو و ترکی به چاپ میرسد. روی هم رفته، مسلمانان انگلستان بیشترین رابطۀ فکری را با خود جهان اسلام دارند و از لحاظ مبادلۀ کتاب و مجله و دیگر وسایل ارتباط جمعی، سهم جامعۀ مسلمانان آن کشور در غرب منحصر به فرد است.
در طی نیم قرن اخیر علاوه بر چاپ کتب و مجلات اسلامی، مساجد و مدارس اسلامی متعددی چه سنی و چه شیعه در بریتانیا به وجود آمده است. البته هنوز تبعیض بین مدارس اسلامی از یک سو و مسیحی و یهودی از سوی دیگر از لحاظ حمایت دولت وجود دارد و نیز اسلام از همان حمایت قانونی که مسیحیت و یهودیت از آن برخوردارند، بهرهمند نیست. لیکن شکی نیست که پایۀ جامعۀ مسلمان در بریتانیا - هم از لحاظ اقتصادی و هم تا حدی فرهنگی - مستحکم شده است. البته هنوز تعصبهای اجتماعی و نژادی دیده میشود و این امر فقط مربوط به مسلمانان نیست، بلکه درمورد دیگر اقلیتهای مذهبی از مشرق زمین نیز مشهود است؛ ولی به هر حال مسلمانان جایی برای خود در جامعۀ بریتانیا باز کردهاند و هم از افراد ذی نفوذ در زمینۀ اقتصادی و هم از شخصیتهای برجسته در زمینههای فرهنگی و هنری برخوردارند. ولی از لحاظ سیاسی مسلمانان هنوز قدرتی کسب نکردهاند، گرچه در یکی دو مورد در اماکنی مانند برادفورد که تراکم مسلمانان زیاد است، توانستهاند به مقامات محلی سیاسی دست یابند.
یکی از نکات قابل توجه راجع به مسلمانان در بریتانیا، نهتنها حضور گروههای مختلف اسلامی از قبیل سنی و شیعی است، بلکه تقابلهای فرهنگی بین مسلمانان شبه قاره و اعراب و ایرانیان و سایر گروههاست. بسیاری از افراد طبعاً اسلام را با تجلیات خاصی که در فرهنگشان داشته است، یکی میدانند و نمیتوانند فرقی بین لباس خاص فرهنگی سرزمین اصلی خود و وحی اسلامی که در آن سرزمین در آن لباس تجلی کرده است، بگذارند. در آغاز مساجد طبق فرهنگهای محلی تشکل مییافت، مانند مسجد پاکستانیها، یا بنگالیها و یا اعراب و غیره، ولی به تدریج این مرزها در حال از بین رفتن است و به احتمال قوی در دهههای آینده جامعۀ مسلمانان انگلیس و دیگر نقاط بریتانیا رنگ خاص خود را با تشکلی بیشتر و وحدتی محسوستر از آنچه امروز مشهود است، خواهد داشت. این پدیدار منحصر به انگلستان نیست و در تمام مغرب زمین دیده میشود، مخصوصاً در جاهایی که جامعۀ مسلمانان از نقاط مختلف جهان اسلام مهاجرت کردهاند و نه کم و بیش از یک ناحیه مانند فرانسه که اکثریت مسلمانان آن از افریقای شمالی آمدهاند و یا آلمان که تقریباً تمامی مسلمانانش از ترکیه مهاجرت کردهاند. درمورد دوم وحدت یافتن بین گروههای مختلف طبعاً آسانتر است، گرچه در این موارد نیز هنوز موانعی در ایجاد یک جامعۀ متشکل و متحد مسلمان وجود دارد.
یکی از عوامل مهمی که در بریتانیا گروههای مختلف اسلامی را به هم نزدیک میسازد، جوانان مسلمانند که در مدارس عالی و دانشگاهها به تحصیلات خود پرداخته، و با دیدی جهانی و نه محلی به اسلام و فرهنگ اسلامی مینگرند. علاوه بر مؤسسات علمی اسلامی، مانند کالج اسلامی و «مؤسسۀ خوئی» که هر دو در لندنند، دانشگاههای بریتانیا از دیر زمان توجه به تتبعات اسلامی داشتهاند و اکنون گروهی از مسلمانان بریتانیا نه به عنوان شرقشناس، بلکه در جست و جوی دانش دربارۀ دین و تمدن خودشان در این مراکز به تحقیق و تحصیل اشتغال دارند و میکوشند تا مسلمانان را بیشتر به وحدت امت اسلامی و رفع موانع محلی و فرهنگی بین تجلیات گوناگون اسلام سوق دهند. حضور این گروه و اساساً قریب به دو میلیون بریتانیایی مسلمان، در خود مدارس عالی این سرزمین اثر گذاشته است، چنانکه در تأسیس مرکز جدید تحقیقات اسلامی در دانشگاه آکسفرد و مرکز مطالعات اسلام و مسیحیت در دانشکدههای سلی اوکس[۱] در بیرمنگام دیده میشود.
فرانسه: در اروپای غربی، فرانسه دارای بزرگترین رقم مسلمانان است که شمار آن به علت وجود گروه کثیری از مهاجران غیرقانونی از افریقای شمالی و تا حد کمتری از افریقای سیاه کاملاً روشن نیست. انقلاب فرانسه پس از کشتار بسیاری از کشیشان و قلع و قمع قدرت کلیسا، دین را از حکومت و ادارۀ جامعه جدا ساخت و ظاهراً فرانسه را به صورت یک کشور دنیاگرا [۲]درآورد که در آن حقوق همۀ افراد در برابر قانون یکسان است. ولی به رغم تضعیف دین هنوز هرگاه از فرهنگ فرانسوی سخن به میان میآید، جنبۀ فرهنگی مسیحیت، اگرنه جوانب اعتقادی و عبادی آن، یکی از ارکان این فرهنگ شمرده میشود. از اینرو، باز هم برای اکثر فرانسویان پذیرفتن وجود گروه کثیری غیرمسیحی و مخصوصاً مسلمان به عنوان فرانسوی مشکل است، گرچه این مشکل دربارۀ یهودیان در نیم قرن اخیر به کلی حل شده است. فشارهای مرئی و نامرئی باعث شده است که اکثر مسلمانان فرانسه به صورت شهروندان درجۀ دوم مملکت درآیند که معمولاً در قسمتهای فقیرنشین مشخص شهرها زندگی میکنند و در متن جامعۀ فرانسه هنوز استحکام نیافتهاند، بلکه گروههای سیاسی دست راستی فرانسوی هرگاه که بحران اقتصادی پیش میآید، سخن از بازگرداندن آنان به افریقای شمالی میگویند و وحشت از آنچه بنیادگرایی اسلامی نامیده میشود، در افریقای شمالی و مخصوصاً الجزایر، و امکان سرازیر شدن برخی از مهاجران به سوی فرانسه همواره در نشریات و کتب سالهای اخیر بررسی و تأکید شده، و جوی تا حدی ضداسلامی در فرانسه به وجود آورده است که قبلاً دیده نمیشد.
با وجود این، فعالیتهای مسلمانان در فرانسه گسترده است. در ۱۹۲۷م با کمک دولت فرانسه مسجد زیبای پاریس توسط معماران سنتی افریقای شمالی بنا شد. از آن زمان تاکنون مساجد متعددی در سراسر فرانسه ساخته شده است و مدارس اسلامی نیز وجود دارد و حتی خود دولت فرانسه مدرسهای دینی برای تربیت امامان و خطیبهای مساجد که بتوانند احتیاجات خاص مسلمانان فرانسه را برآورده کنند، به وجود آورده است. اما روی هم رفته، وضع مسلمانان در فرانسه به اندازۀ بریتانیا چه از لحاظ سیاسی و چه از نظر اقتصادی پابرجا نیست.
از لحاظ فکری، فرانسه یکی از مراکز مهم اشاعۀ اندیشۀ دینی و فلسفی و عرفانی اسلامی است و تنی چند از مشاهیر بین نویسندگان و محققان فرانسه به رغم مخالفت جامعۀ دنیاگرای اطراف خود به کیش اسلام گرویدهاند. میراث عقلانی رنهگنون نیز باعث شده است که گروهی از برجستهترین فرانسویانی که به عالم معنوی علاقهمندند، به اسلام پناه آورند. نیز ترجمۀ آثار متفکران اسلامی همچنان به زبان فرانسه - مخصوصاً در زمینههای عرفانی و فلسفی - ادامه دارد، به صورتی که اکنون در فرانسه بیش از هر کشور غربی دیگر اندیشۀ اسلامی به عنوان یک مکتب زندۀ فکری مطرح است و حتی گروهی از فلاسفۀ جوان فرانسوی را تحت نفوذ خود قرار داده است.
آلمان: در آلمان وضع هم با فرانسه فرق دارد و هم با بریتانیا. تا جنگ جهانی دوم حضور مسلمانان در آلمان بسیار ناچیز بود، زیرا آلمان هیچگاه در جهان اسلامی مستعمره نداشت تا از آن سرزمینها مسلمانانی به آلمان مهاجرت کنند؛ و به همین دلیل نیز اکثر مسلمانانِ دارالاسلام مخصوصاً در کشورهای غربی و ترکیه و ایران نظری مساعد نسبت به آلمان داشتند و در مقایسۀ با انگلستان، فرانسه و هلند کمتر با دید منفی به آلمانیها مینگریستند. در عین حال، از قرن ۱۹م آلمان یکی از مهمترین مراکز اسلامشناسی در تقریباً تمام ابعاد آن شد و هنوز هم در رشتههای اسلامشناسی، زبان آلمانی از نهایت اهمیت علمی برخوردار است.
چنانکه ذکر شد، پس از جنگ بود که به تصمیم دولت آلمان سیل مهاجرت از ترکیه و تا حدی از نواحی مسلماننشین بالکان به سوی آلمان سرازیر شد. لیکن قوانین آلمان تابعیت آلمان را تا حد زیادی با عوامل نژادی آمیخته است و شرط زیستن و یا حتی ولادت در آلمان را برای کسب تابعیت کافی نمیداند.
در آلمان مسلمانان از لحاظ دینی آزادی فراوان دارند و مساجد متعددی در ۵۰ سال اخیر در سراسر این کشور ساخته شده است. از جمله میتوان به مرکز هامبورگ اشاره کرد که به دستور آیتالله بروجردی توسط ایرانیان بنا شده، و یکی از مراکز مهم اسلامی آلمان است. فعالیت فکری اسلامی نیز تا حدی در آلمان وجود دارد، به ویژه علاقۀ فراوان نسبت به تصوف و عرفان اسلامی دیده میشود و علاوه بر گسترش برخی طرق تصوف، چنانکه در انگلستان و فرانسه مشهود است، هر ماه و سال آثار مهمی از ادب صوفیانه - چه توسط شرقشناسان آلمانی و چه توسط دانشمندان مسلمان - به زبان آلمانی ترجمه میشود.
دیگر کشورها: در دیگر کشورهای اروپای غربی، مانند سوئد، ایتالیا، هلند، بلژیک و اسپانیا که در آن گروه معتنابهی از مسلمانان سکنی دارند، شرایط طبق قوانین و آداب و رسوم محلی و فرهنگ جامعه تا حدی متفاوت است، ولی برخی از خصایص حیات مسلمانان تمام این جوامع مشابهت زیاد با هم دارد. همه جا مسألۀ ریشه دواندن در یک جامعۀ غریبه و حفظ محیط اسلامی در مکانی نامأنوس و چالش فرهنگ و اندیشۀ لاادری غربی و نیز آنچه از مسیحیت باقی مانده است، دیده میشود. در عین حال، به رغم همۀ مشکلات، گسترش اسلام نیز در نیم قرن اخیر به صورت متزاید مشهود است و به تدریج در همۀ این کشورها بنیادهای اسلامی در حول و حوش مساجد و خانههای فرهنگی و مدارس اسلامی به وجود میآید، در حالی که همۀ خانوادهها در حال جهاد برای حفظ هویت دینی فرزندان خود هستند. این نکته قابل توجه است در حالی که برخی، مخصوصاً در داخل کلیسای کاتولیک، اروپا را یک قلعۀ محفوظ برای مسیحیت میدانند، و نیز مسیحیت به طور کلی در افریقا و اندونزی و بسیاری دیگر از کشورها از راه تبلیغات دینی که از پشتیبانی سیاسی و مالی غرب برخورداری کامل دارد، با اسلام در حال تقابل و در برخی موارد نزاع است، در خود اروپا بعضی از گروههای مسیحی میکوشند تا با مسلمانان ساکن در دیار خود روابط حسنه داشته باشند و تفاهم بین دو دین در اروپا رو به ازدیاد است.
اسلام در آمریکا
پیش درآمد تاریخی
از قراین تاریخی و باستانشناختی چنین برمیآید که به احتمال قوی قبل از کشف قارۀ آمریکا توسط کریستف کلمب مسلمانان غرب افریقا به نواحی شرقی آمریکا سفر کرده بودند و شاید این اولین حضور مسلمانان در این قاره باشد، گرچه آثاری از آن باقی نمانده است. در سفرهای کریستف کلمب به آمریکای مرکزی و نیز در زمرۀ ملوانان و سیاحان بعدی بدون شک گروهی از مسلمانان اسپانیایی و مخصوصاً موریسکوها حضور داشتهاند و اینان سهم قابل توجهی که مورخان کمتر به آن توجه کردهاند، در پایهگذاری تمدن جدید در قارههای آمریکای جنوبی و شمالی داشتند. سقفهای بسیاری از قدیمترین کلیساهای کاتولیک اکوادور، مکزیک و دیگر کشورهای آمریکای لاتین شباهت تام به مساجد اسلامی دارد و توسط صنعتگران مسلمان ساخته شده، و حتی اسنادی در اثبات این امر در دست است. برخی از جویبارهای ایالت نیومکزیکو در ایالات متحده هنوز اسمهای عربی دارد که حاکی از نفوذ آن از طرق آبیاری و کشاورزی مسلمانان در آن دیار است و معماری شهرهای آن ایالت و مخصوصاً سانتافه تشابه چشمگیری به معماری اسلامی دارد و این سبک معماری و روپوش آن را ادوبی [۳]گویند که از همان کلمۀ عربی الطُّب به معنای روکش گچی و کاهگلی است. اخیراً فرهنگی از اصطلاحات معماری به زبان اسپانیایی متداول در آمریکای جنوبی که اصل عربی دارد، تهیه شده است که دارای بیش از ۰۰۰ ،۱واژه است و معماری سبک «مور»، به معنای عربی یکی از ارکان معماری آمریکای لاتین محسوب میشود و حتی طرحهای کاشی مغرب اسلامی هنوز در آن به کار برده میشود. لیکن به رغم این حضور چشمگیر مسلمانان در قرون ۱۶ و ۱۷م در قارههای آمریکای جنوبی و شمالی اسلام به عنوان یک دین زنده بین مهاجران به آن دیار باقی نماند و فقط نفوذ هنری و فنی آن پابرجا ماند و هنوز نیز زنده است.
در قرون ۱۷ و ۱۸م با آغاز مهاجرت سفیدپوستان و مخصوصاً انگلیسیها به سواحل آمریکای شمالی پدیدار بردگی که در آمریکای مرکزی وجود داشت، به آمریکای شمالی کشانیده شد و در نتیجه گروه انبوهی از مردمان افریقا در این مناطق مسکن گزیدند، بهنحوی که امروزه نهتنها در اکثر جزایر کارائیب کهساکنان اصلی آن از بین رفتهاند، مردمان سیاهپوست هستند، بلکه در آمریکای شمالی نیز در حدود ۳۰ میلیون سیاه پوست وجود دارد. بدون شک برخی از بردگان از نواحی مسلماننشین افریقا آورده شده بودند و در بدو امر کیش اسلام را حتی در آمریکا دنبال میکردند، لیکن به زودی به زور مجبور به پذیرفتن مسیحیت شدند و این حضور اسلام در آمریکا نیز به پایان رسید، گرچه این سابقه هیچگاه بین سیاهان فراموش نشد و سرانجام، در این قرن منجر به آغاز نهضتی چشمگیر بین آنان برای بازگشت به اسلام شد.
آغاز تشکیل جامعۀ مسلمانان فعلی در آمریکای شمالی و کانادا و نیز آمریکای مرکزی و جنوبی را باید در مهاجرت مسلمانان در پایان قرن گذشته و اوایل این قرن جست. نخست گروهی از سوریه و لبنان و سپس مردمانی از بالکان به اماکنی مانند میشیگان و اوهایو و آیووا مهاجرت کردند و در نزدیکی هم جماعتهای کوچکی از مسلمانان را تشکیل دادند و اولین مساجد را بنا کردند. این سیر مهاجر پس از جنگ جهانی اول تقویت یافت، ولی مخصوصاً بعد از جنگ جهانی دوم بود که مهاجرت مسلمانان به صورت سیلی درآمد و هنوز هم ادامه دارد. در این آخرین موج مهاجرت که شامل ایرانیان و مسلمانان شبه قارۀ هند و تا حدی مسلمانان جنوب شرقی آسیا و افریقا نیز میشود، چهرۀ جامعۀ مسلمانان آمریکای شمالی و کانادا به طور کلی تغییر کرد و اسلام به صورت یک دین شناخته شده در جامعۀ آمریکا درآمد، چنانکه اکنون مسلمانان با مسیحیان و یهودیان در خواندن دعا در کنگرۀ آمریکا شریکند و ارتش آمریکا روحانیان مسلمان را علاوه بر کشیشان مسیحی و خاخامهای یهود برای رفع احتیاجات مذهبی سربازان خود استخدام میکند. در آمریکای مرکزی و جنوبی وضع تا حدی فرق دارد، ولی در آنجا نیز به تدریج جمعیت مسلمانان رو به گسترش است و در تقریباً تمام کشورهای مهم آن دیار مساجد و مراکز اسلامی به وجود آمده است و بسیاری از عربها که در قرن گذشته به آن نواحی مهاجرت کرده، و تا حد زیادی در جامعه حل شده، و هویت دینی خود را از دست داده بودند، به اسلام باز میگردند.
به علت اهمیت خاص جامعۀ اسلامی ایالات متحده و کانادا، در اینجا بیشتر به تحلیل تاریخ و وضع فعلی مسلمانان آن دیار میپردازیم. در آمریکا علاوه بر سیر مهاجران از ممالک اسلامی در آغاز این قرن مرکزی تحت عنوان «معبد علمی مور[۴]» در نیوجرزی توسط سیاهپوستی به نام درو علی [۵]به وجود آمد که در آن عناصری اسلامی با افکار خاص سیاهان آمریکا آمیخته بود. این مرکز بین سیاهان پیروانی یافت و چند دهه فعالیت داشت و اعضایش با نهادن فینه بر سر و داشتن برخی از نشانههای مربوط به اسلام و تمدن اسلامی، مانند هلال خود را مشخص میساختند. ولی به زودی نهضتی بس با نفوذتر جایگزین این حرکت شد و آن تأسیس «ملت اسلام[۶]» توسط شخصی بسیار مرموز به نام والاس فرد (فارض[۷]) بود که در دیترویت فعالیت خود را آغاز کرد، ولی به زودی به صورتی اسرارآمیز ناپدید شد. شاگردش علیجاه محمد در ۱۹۳۳م رهبری نهضت جدید را در دست گرفت و مرکز خود را به شیکاگو انتقال داد. او که نوعی «نبوت» برای خود قائل بود و در عین حال خود را مسلمان میدانست، بدعتهای متعددی نیز در
افکارش ابراز میداشت؛ از جمله اینکه اسلام را فقط برای سیاهان میدانست و یک نوع نژادگرایی شدید ضد سفیدپوستان را ترویج میکرد و موج نفرت را نسبت به اکثریت سفیدپوست آمریکا در لباس اسلام برمیانگیخت. در عین حال، او توانست به پیروان خود یک ساختار قوی خانوادگی و حس غرور عرضه دارد و آنان را وادار به اطاعت از اصول اخلاقی کند، چنانکه پیروان او از هر نوع انحراف اخلاقی جنسی و مسکرات و دزدی و دروغ در بین خود دوری میکردند. از اینرو، گروه قابل توجهی از سیاهان به او پیوستند و نام «ملت اسلام» در آمریکا شهرت یافت، در حالی که با مخالفت سخت بسیاری از سفیدپوستان مواجه بود.
در پایان دهۀ ۵۰ این قرن میلادی برجستهترین شاگرد و پیرو علیجاه محمد به نام ملکم اکس (ملک شبّاز) پس از مشرف شدن به مکه، از گروه «ملت اسلام» صرفاً سیاه بیرون آمد و خود را یک مسلمان سنتی بدون تعصب نژادی اعلام کرد. او که به احتمال قوی برجستهترین رهبر سیاه آمریکا در ایندوران محسوب میشود، خطیبی پرقدرت بود و به زودی مخالفتش با علیجاه محمد اقتدار رهبر مسلمانان سیاه را به مخاطره انداخت و سرانجام، در حال یک سخنرانی در ۱۹۶۵م در نیویورک به قتل رسید. خود علیجاه محمد نیز در ۱۹۷۵م درگذشت و پسرش وارث الدین محمد مانند ملکم اکس راه اسلام سنتی را انتخاب کرد و مدتی در دانشگاه الازهر درس خواند و اکثر مسلمانان سیاه را به سوی اسلام سنتی کشانید. در ۱۹۸۰م او رسماً از «ملت اسلام» و تشکیلات آن جدا شد و «دعوای آمریکایی مسلمان[۸]» را به وجود آورد که هنوز بسیار فعال است و سهم مهمی در رو آوردن بسیاری از سیاهان به دین اسلام دارد. لیکن گروه قلیلی به تعالیم خاص علیجاه محمد که گرچه از بسیاری جهات رنگ بدعت داشت، ولی هنوز سیاههای ستم دیده را به خود جلب میکرد و میکند، وفادار ماندند که رهبری آنان را لوئی فرخان در شیکاگو به عهده گرفت و هنوز نیز عهدهدار است. از زمان درگذشت ملکم اکس و علیجاه محمد تاکنون اسلام در حال گسترش سریع بین سیاهان آمریکاست و حتی در بسیاری از زندانها گروه کثیری به اسلام میگروند و براساس ایمانی راسخ راه جدیدی را آمیخته با حفظ اصول اخلاقی و اجتماعی جهت حفظ حقوق جامعه برای خود برمیگزینند.
علاوه بر مهاجران و سیاهان مسلمان پس از جنگ جهانی دوم گروهی از آمریکاییان سفیدپوست نیز به تدریج به اسلام گرویدهاند. این گروه مانند همطرازان اروپایی خود بیشتر از راه عرفان و تصوف و حکمت و فلسفۀ اسلامی به دین اسلام
علاقهمند شدهاند و بسیاری از آنان در زمرۀ نویسندگان و استادان و هنرمندان بنام هستند. حیات طرق تصوف در آمریکا از سالهای دهۀ ۱۹۲۰م با آمدن عنایت خان یکی از صوفیان طریقۀ چشتی به سانفرانسیسکو آغاز شد. پس از جنگ جهانی دوم طرق دیگر از قبیل قادریه، شاذلیه، خلوتیه - حراجیه، نعمت اللهی و نقشبندیه به صورت چشمگیری گسترش یافته است، به صورتی که در اکثر شهرهای بزرگ آمریکا خانقاهها و تکیههای آنان یافت میشود و آثار صوفیانه و عرفانی نیز مورداستقبال شایان قرار گرفته است و میگیرد.
تاریخ جامعۀ مسلمانان در آمریکا و کانادا در چند دهۀ اخیر ناظر بر فعالیت جداگانۀ این ۳ گروه، یعنی مهاجران از ممالک اسلامی، سیاهان مسلمان و سفیدپوستانی که اسلام آوردهاند، بوده است؛ ولی به تدریج مخصوصاً در دو دهۀ اخیر این ۳ دسته به هم نزدیکتر شدهاند و در کنفرانس بزرگ سالانۀ مؤسسات مهم اسلامی مانند ISNA و ICNA دهها هزار نفر که هر ۳ گروه را در برمیگیرند، با هم شرکت میکنند.
جمعیت مسلمانان در آمریکای شمالی
هماکنون دربارۀ جمعیت مسلمانان در آمریکا بحثهای زیادی میشود و اتفاق قول بین صاحبنظران وجود ندارد. درمورد کانادا گفته میشود که جمعیت مسلمانان قریب به یک میلیون نفر مرکب از سنی، شیعی و اسماعیلی است. شیعیان اثناعشری بیشتر ایرانی و هندی و پاکستانی هستند و اسماعیلیه از شرق افریقا از مسلمانان هندی تباری که در آن دیار یکی دو قرن اقامت داشتند، تشکیل یافته است که در دهۀ ۵۰ به دست حکمفرمایانی مانند عیدی امین از اوگاندا و سایر کشورهای آن ناحیه رانده شدند. درمورد آمریکا تخمین جمعیت مسلمانان مشکلتر است و اختلافنظرهای زیادی دیده میشود، مخصوصاً که شمار آنان از لحاظ سیاسی حائز اهمیت فراوان است. برخی معتقدند که ۸ میلیون مسلمان در ایالات متحده زندگی میکنند و دیگران این رقم را تا ۵ و حتی ۵/ ۴ میلیون تقلیل میدهند. به نظر مؤلف این مقاله جمعیت مسلمانان نمیتواند کمتر از ۶ میلیون نفر باشد و شاید کمی بیشتر از آن است. بههر حال، این آمار به این معنی است که از هماکنون، از لحاظ تعداد مسلمانان پس از مسیحیان دومین جمعیت بزرگ دینی آمریکا را تشکیل میدهند. شمار مسلمانان در آمریکا اکنون بیشتر از یهودیان است که قریب ۵/ ۵ میلیون نفرند، گرچه نفوذ سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مسلمانان یک صدم یهودیان هم نیست.
در بین مسلمانان آمریکا قریب یک سوم مسلمانان سیاهند که بیشتر در شهرهای بزرگ مانند نیویورک و فیلادلفیا و شیکاگو و دیترویت مسکن دارند و کمترین گروه از مسلمانان سفیدپوستان اسلام آوردهاند که شمارشان از یکی دو صد هزار تجاوز نمیکند، ولی رو به ازدیاد است. اکثر مسلمانان را مهاجران از ممالک اسلامی تشکیل میدهند. تا ۱۹۸۰م بیشتر این گروه عرب بودند، ولی در ۲۰ سال اخیر گروه کثیری از ایرانیان به آمریکا مهاجرت کردهاند که اکثرشان مسلمان شیعه هستند و پس از چند سال سرگشتگی اکنون به صورت روزافزون به فعالیتهای اسلامی میپردازند و در بسیاری از شهرهای بزرگ مانند لوس انجلس که از لحاظ تعداد مهمترین مرکز اجتماع آنان است و نیز سانفرانسیسکو و نیویورک و واشنگتن و چند شهر دیگر مراکز خاص اسلامی ایرانی با رنگ شیعی به وجود آوردهاند. نیز در همین دوران شمار فراوانی از مسلمانان پاکستان و هند و شرق افریقا (که بسیاری شیعه هستند) به آمریکا روآوردهاند و حضورشان در همه جا محسوس است. نسبت به این ۳ گروه، مهاجران جنوب شرقی آسیا و ترک و افریقایی کمترند. طبعاً اکثر مهاجران و تقریباً تمام سیاهان مسلمان پیرو مذاهب اهل تسنن هستند، ولی علاوه بر ایرانیان، گروه معتنابهی از هندیها، پاکستانیها، اعراب لبنانی و عراقی، و مسلمانان شرق افریقا پیرو مذهب شیعۀ جعفری هستند و تخمین زده شده است که روی هم رفته، قریب به یک میلیون شیعه در آمریکا و کانادا در بین جامعۀ مسلمانان یافت میشود.
تفکر و تحقیقات اسلامی در آمریکا
آمریکا مانند اروپا وارث تفکر قرون وسطای غربی، و از اینرو، اندیشۀ اسلامی است، لیکن برعکس اروپا دانشگاههایی مانند آکسفرد و مون پلیه و بولونی و پاریس ندارد که برای ۷ الی ۸ قرن به صورت مستمر تفکر اسلامی در آنجا تدریس شده باشد. در دانشگاههای قدیم آمریکا مانند هاروارد و ییل از قرن ۱۷م زبان عربی تدریس میشد، اما علاقۀ علمی به دین و معارف اسلامی در واقع در این قرن شروع شد و تحقیقات پیرامون اسلام از پس از جنگ جهانی دوم در دانشگاههای آمریکایی ریشه دواند. لیکن به رغم این اختلاف در پیشینۀ تاریخی، در آمریکا علاقه به اسلامشناسی از بسیاری از کشورهای اروپایی بیشتر است. وانگهی، در آمریکا دانشمندان اسلامشناسی که خود مسلمان هستند، به تدریج کرسیهای این رشته را به دست میگیرند، چنانکه دانشمندان یهودی برای مطالعات یهودی در نیم قرن گذشته این کار را انجام دادهاند. این پدیده در اروپا نیز گه گاه دیده میشود، مانند انتصاب یک استاد مسلمان برای کرسی جدید اسلامشناسی دانشگاه لندن، لیکن در آمریکا این امر عمومیت بیشتر دارد. درصورتی که این تحول تحقق کامل یابد، دگرگونی بسیار مهمی در تمام زمینههای اسلامشناسی به وجود خواهد آمد که نه تنها برای جامعۀ مسلمان آمریکا، بلکه برای رابطۀ بین تمدن اسلامی و غرب به طور کلی نیز مؤثر خواهد بود.
وضع مسلمانان در آمریکا (ایالات متحده و کانادا)
برعکس اکثر کشورهای اروپایی که در آنها بیشتر مسلمانان از طبقات کارگر و کم درآمد جامعه هستند، در آمریکا بجز سیاهان مسلمان که مانند سایر سیاهان از بسیاری جهات از محرومیتهای اجتماعی و اقتصادی رنج میبرند، سایر مسلمانان بیشتر دارای تحصیلات بالا و تمکن مالی هستند. در عرض ۳ دهۀ اخیر گروههای متخصص مسلمان در رشتههای گوناگون از پزشکی گرفته، تا علم رایانه به صورت چشمگیری فعالیت داشتهاند و در همه جا دیده میشوند. نیز سرمایهگذاران و صاحبان صنایع مسلمان در بسیاری از شهرهای شرق و غرب آمریکا به موفقیتهای جالب توجهی دست یافتهاند و برخی از آنان جزو سرمایهداران مهم محسوب میشوند. انجمنهای متخصصان مسلمان اکنون گردهماییهای سالانه و فعالیتهای گوناگون علمی و اجتماعی دارند و برخی از آنها مانند انجمن دانشمندان مسلمان در علوم اجتماعی و انجمن پزشکان مسلمان در داخل خود ممالک اسلامی نیز فعالیت آغاز کردهاند.
با برخورداری از پشتیبانی خود مسلمانان آمریکا و نیز برخی کشورهای اسلامی شبکۀ گستردهای، نه تنها از مساجد، بلکه از مدارس و کتابخانهها نیز به وجود آمده، و حتی حوزههای علمیۀ اهل تشیع و تسنن نیز در ابعاد کوچک تأسیس شده است. نیز بیش از اروپا مسلمانان آمریکا و کانادا از شرکتهای انتشاراتی و شبکۀ توزیع کتب و مجلات اسلامی برخوردارند، گرچه بسیاری از نشریات هنوز در سطح بالای علمی نیستند. نه تنها به زبان انگلیسی - که به تدریج به صورت یک «زبان اسلامی» درمیآید - بلکه به عربی و فارسی و برخی از دیگر زبانهای مهم اسلامی مجلات و کتب معتنابهی چاپ میشود که بسیاری از آنها در خود کشورهای اسلامی نیز خواننده دارد.
به تدریج یک گروه متفکر اسلامی در آمریکا به وجود آمده است که در واقع باب جدیدی در تفکر اسلامی میگشاید و با مسائل حاد روز به صورت مستقیم در برخورد است. برخی از این گروه مهاجر از کشورهای گوناگون اسلامی هستند و برخی دیگر زاده در آمریکا و یا جدیدالاسلامند. مثلاً اسماعیل فاروقی استاد فقید فلسطینی تبار که بعد از تجزیۀ فلسطین به آمریکا مهاجرت کرد، سهم مهمی در آغاز بحث پیرامون «اسلامی کردن دانش» - که آنرا به عربی اسلامیۀ المعرفۀ مینامند - داشت و این بحث به صورت نهضتی درآمد که منجر به تشکیل «مؤسسۀ بینالمللی تفکر اسلامی[۱]»، نه تنها در آمریکا، بلکه در مالزی و چند کشور عربی شد و اثری نیز در فعالیتهای دانشگاههای اسلامی چند کشور دیگر داشته است.
روی هم رفته، استقرار مسلمانان از زمینههای مختلف در آمریکا نه تنها باعث مقابله با چالشهای عصر جدید شده، بلکه مسألۀ تقابل و در عین ضرورت تفاهم بین گروههای اسلامی را پیش آورده است. گرچه اعضای مراکزی که متمایل به وهابیتند، روی هم رفته با تشیع و تصوف خصومت دارند، به صورت روزافزون مذاهب و فرق مختلف اسلامی به هم نزدیک میشوند و در برخی شهرهای کانادا و آمریکا مراسم مهم دینی و اعیاد را با همکاری هم انجام میدهند. در چند سال اخیر گسترش طریقۀ نقشبندیه که مخالفت اساسی با وهابیت دارد، سهم مهمی در ایجاد وحدت بین گروههای مختلف، چه سنی و چه شیعی و چه طرق تصوف داشته، و حتی دست به سوی مراکز متمایل به وهابیت برای حفظ وحدت اسلامی دراز کرده است.
برعکس بیشتر کشورهای اروپا، در آمریکا امکان فعالیت سیاسی برای مسلمانان وجود دارد، گرچه تاکنون نفوذ سیاسی مسلمانان بسیار کمتر از آنچه از تعدادشان انتظار میرود، بوده است. با آنکه شمار مسلمانان آمریکا تقریباً مانند شمار یهودیان است، نفوذشان در صحنۀ سیاسی در مقابل نفوذ یهودیان و حتی مسیحیان ارتدکس که شمارشان از هر دو کمتر است، ناچیز است. با توجه به این امر که سیاست آمریکا تا حدی تحت تأثیر گروههای فشار گوناگون است - از یهودی و یونانی و ارمنی گرفته، تا ایرلندی و اسپانیایی تبار [۲]و غیره - و با در نظر گرفتن نفوذ آمریکا در سطح جهانی، طبعاً فعالیت سیاسی مسلمانان آمریکا از اهمیتی خاص برخوردار است و هنوز وسایلی که در دست مسلمانان است، مانند برنامههای تلویزیونی و کتب و مجلات دینی، صرف امور صرفاً دینی، فرهنگی و تا حدی اجتماعی و اقتصادی میشود، ولی ممکن است در آیندۀ نزدیک این روند تغییر یابد، مثلاً از ۴ یا ۵ سال پیش وکلای مسلمان شروع به ایجاد رابطه با قوای مقننه در سطوح مختلف و حتی با دیوان عالی آمریکا کرده، و از این راه برای حفظ حقوق مسلمانان وارد صحنۀ سیاست شدهاند.
مآخذ
Cesari, J., Etre musulman en France, Paris, 1994; Kepel, G., A l'ouest d'Allah, Paris,1994;Lincoln, C.Eric, The Black Muslims in America, Boston, 1961; Muhammad, A., «Muslims in the United States» , The Islamic Impact , eds. Y. Y. Haddad et al., Syracuse , 1984 , pp. 195 - 217 ; Muslim Communities in North America, eds. Y.Y. Haddad and J.I. Smith, New York, 1994; The Muslims of America, ed. Y.Y. Haddad, New York, 1991; Nasr, S.H., «Islamic Studies in America», Fragments of Infinity, ed. A. Sharma, Dorset, 1991, pp. 153-168; Nielsen, J., Muslims in Western Europe, Edinburgh, 1995; Nyang, S.S., «Islam in the United States of America: A Review of Resources » , The Search: Journal for Arab and Islamic Studies, 1980, I/ 164-182; Turner, R., Islam in the African-American Experience, Bloomington, 1997.
سیدحسین نصر
- ۰۱/۰۵/۰۴