مقتدای مسیح

کشکولی از مطالب دینی

مقتدای مسیح

کشکولی از مطالب دینی

"مقتدای مسیح" صفت حضرت مهدی روحی له الفداه می باشد به معنای کسی که مسیح بر او اقتدا می کند. وبگاه مقتدای مسیح با محور تلنگری به قدر وسع خود راه اندازی شده است. ان شاء الله به امضاء حضرت مزین گردد.

تبلیغات

مدخل اسلام در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی

جمعه, ۳۱ تیر ۱۴۰۱، ۰۵:۲۸ ب.ظ

اِسْلام‌، یکی‌ از ادیان‌ توحیدی‌ که‌ از حدود ۶۱۰ م‌ به‌ وسیلۀ حضرت‌ محمد(ص‌)، در مکه‌ تبلیغ‌ گردید و با گسترشی‌ سریع‌ و چشم‌گیر، در فاصله‌ای‌ کمتر از نیم‌ قرن‌، دین‌ غالب‌ بر بخش‌ وسیعی‌ از آسیا و افریقا گشت‌. پیروان‌ این‌ دین‌ مسلِم‌ یا مسلمان‌ خوانده‌ می‌شوند.

اسلام‌ در لغت‌ به‌ معنای‌ انقیاد و گردن‌ نهادن‌ به‌ حکم‌ است‌ و در کاربرد دینی‌ آن‌، اشاره‌ به‌ تسلیم‌ در برابر فرمان‌ و حکم‌ الهی‌ است‌ (مثلاً بقره‌/ ۲/ ۱۱۲، ۱۲۸).

بنابر آیات‌ قرآنی‌ که‌ اصیل‌ترین‌ منبع‌ شناخت‌ دین‌ اسلام‌ است‌، این‌ دین‌ به‌ هیچ‌ روی‌ میان‌ پیامبران‌ الهی‌ جدایی‌ قائل‌ نیست‌ (بقره‌/ ۲/ ۱۳۶)، بلکه در بیان‌ قرآن‌، همۀ پیامبران‌ مبلّغ‌ دینی‌ واحد با صورتهای‌ گوناگون‌ بوده‌اند که‌ همان‌ دین‌ اسلام‌ بوده‌، و تعلیم‌ مشترک‌ آن‌ تسلیم‌ در برابر فرمان‌ خداوند یکتاست‌. بر این‌ پایه‌، گاه در قرآن‌ کریم‌، از اسلام‌ همان‌ دین‌ مشترک‌ توحیدی‌ یا به‌ تعبیری‌ دیگر «دین‌ الله‌» اراده‌ شده‌ است‌ که‌ همۀ انبیاء مبلغ‌ آنند و دینی‌ جز آن‌ نزد خداوند پذیرفته‌ نیست‌ (نک‌ : آل‌ عمران‌/ ۳/ ۱۹، ۸۳، ۸۵؛ مائده‌/ ۵/ ۴۴) و والاترین‌ نمونۀ آن‌ دینی‌ است‌ تکمیل‌ کنندۀ ادیان‌ پیشین‌ الهی‌ که‌ حضرت‌ محمد(ص‌) به‌ تبلیغ‌ آن‌ مبعوث‌ شده‌، و در طول‌ ۲۳ سال‌ به‌ ادای‌ این‌ رسالت‌ اهتمام‌ نموده‌ است‌ (نک‌ : مائده‌/ ۵/ ۳).

رابطۀ انسان‌ با دین‌ الهی‌ در واژگان‌ قرآن‌ با تعابیری‌ مختلف‌ بیان‌ شده‌ است‌، اما از اشاره‌ای‌ قرآنی‌ (حجرات‌/ ۴۹/ ۱۴) چنین‌ برمی‌آید که‌ اسلام‌ آوردن‌، مرحله‌ای‌ آغازین‌ در پذیرش‌ دین‌ الهی‌ است‌ و لزوماً با ایمانی‌ راسخ‌ در قلب‌ همراه‌ نیست‌. همین‌ نکته‌ موجب‌ شده‌ است‌ تا در دیدگاه‌ برخی‌ صاحب‌ نظران‌، ایمان‌ به‌ عنوان‌ مرتبه‌ای‌ افضل‌ از اسلام‌ شناخته‌ شود و بحثی‌ تحت‌ عنوان‌ ایمان‌ و اسلام‌ در علم‌ کلام‌ اسلامی‌ پدیدار گردد (در این‌ باره‌، نک‌ : ه‌ د، ایمان‌).

در این‌ مقاله‌، اسلام‌ و جلوه‌های‌ فرهنگی‌ و مدنی‌ آن‌ از دیدگاههای‌ گوناگون‌ بررسی‌ شده‌ که‌ فهرست‌ موضوعات‌ آن‌ بدین‌ قرار است‌:

 

I. ظهور اسلام‌

زندگی‌ پیامبر اسلام‌(ص‌)

زندگی‌ حضرت‌محمد(ص‌) از صدر اسلام‌ مورد توجه‌ و اهتمام‌ مسلمانان‌ قرار داشته‌ است‌؛ با اینهمه‌، روایات‌ بی‌شم‌ار موجود در بیشتر جزئیات‌ همداستان‌ نیستند و به‌ویژه‌ آگاهیهای‌ ما در باب‌ زندگی‌ آن‌ بزرگوار، پیش‌ از بعثت‌، به‌ تفصیل‌ شرح‌ سیرۀ ایشان‌ پس‌ از بعثت‌ نیست‌. به‌ هر حال‌، آنچه‌ از مطالعه‌ و بررسی‌ زندگی‌ وی‌ در طول‌ ۶۳ سال‌ در ذهن‌ نقش‌ می‌بندد، بازتابی‌ از تصویر ظهور پیامبری‌ الهی‌ و سرگذشت‌ شخصیتی‌ است‌ که‌ با پشت‌ سرنهادن‌ دشواریهای‌ بسیار، بی‌هیچ‌ خستگی‌ و ناامیدی‌ به‌ اصلاح‌ جامعه‌، دست‌ زد و توانست‌ جزیرۀ العرب‌ را متحد کند و آمادۀ گستردن‌ اسلام‌ در بیرون‌ از مرزهای‌ عربستان‌ شود و از آن‌ مهم‌تر دیانتی‌ را بنیاد نهد که‌ اینک‌ یکی‌ از مهم‌ترین‌ ادیان‌ جهان‌ به‌ شم‌ار می‌رود.

 

تولد تا بعثت‌

تولد حضرت‌ محمد(ص‌) بنابر بسیاری‌از روایات‌ در ۱۷ ربیع‌ الاول‌ عام‌ الفیل‌ (۵۷۰م‌)، یا به‌ روایتی‌ ۱۲ همان‌ ماه در تقویم‌ عربی‌ روی‌ داد. پدر پیامبر(ص‌)، عبدالله‌ فرزند عبدالمطلب‌ و مادرش‌ آمنه دختر وهب‌ هر دو از قبیلۀ بزرگ‌ قریش‌ بودند؛ قبیله‌ای‌ که‌بزرگان‌ آن‌ از نفوذ فراوانی‌ در مکه‌ برخوردار بودند و بیشتر به‌ بازرگانی‌ اشتغال‌ داشتند. عبدالله‌، پدر پیامبر(ص‌) اندکی‌ پیش‌ از تولد فرزندش‌ برای‌ تجارت‌ با کاروانی‌ به‌ شام‌ رفت‌ و در بازگشت‌ بیمار شد و درگذشت‌. بنابر رسمی‌ که در مکه‌ رایج‌ بود، محمد(ص‌) را به‌ زنی‌ به‌ نام‌ حلیمه‌ سپردند تا در فضای‌ ساده‌ و پاک‌ بادیه‌ پرورش‌ یابد. وی‌ ۶ ساله‌ بود که‌ همراه‌ مادر برای‌ دیدار خویشان‌ به‌ یثرب‌ (مدینه‌) رفت‌، اما آمنه‌ نیز در بازگشت‌، بیمار شد و درگذشت‌ و او را در ابواء - نزدیک‌ مدینه‌ - به‌ خاک‌ سپردند. محمد(ص‌ ) از این‌ پس‌ در کنف‌ حمایت‌ جدش‌ عبدالمطلب‌ قرار گرفت‌، اما او نیز در ۸ سالگی‌ وی‌ درگذشت‌ و سرپرستی‌ محمد(ص‌) بر عهدۀ عمویش‌ ابوطالب‌ گذارده‌ شد (مثلاً نک‌ : ابن‌هشام‌، ۱/ ۱۷۸ به‌ بعد). ابوطالب‌ درسرپرستی‌ برادرزاده‌اش‌ کوششی‌ بلیغ‌ می‌کرد. در سفری‌ تجارتی‌ به‌ شام‌ او را با خود همراه‌ برد و هم‌ در این‌ سفر، راهبی‌ بَحیرا نام‌، نشانه‌های‌ پیامبری‌ را در او یافت‌ و ابوطالب‌ را از آن‌ امر مطلع‌ ساخت‌ (نک‌ : ابن‌اسحاق‌، ۷۳ به‌ بعد). از وقایع‌ مهم‌ پیش‌ از ازدواج‌ پیامبر(ص‌)، شرکت‌ در پیمانی‌ به‌ نام‌ «حلف‌ الفضول‌» است‌ که در آن‌ جمعی‌ از مکیان‌ تعهد کردند «از هر مظلومی‌ حمایت‌ کنند و حق‌ او را بستانند». پیمانی‌ که‌ پیامبر(ص‌) بعدها نیز آن‌ رامی‌ ستود ومی‌فرمود اگر بار دیگر او را به‌ چنان‌ پیمانی‌ باز خوانند، به‌ آن‌می‌ پیوندد (ابن‌هشام‌، ۱/ ۱۴۱-۱۴۲).

شهرت‌ محمد(ص‌) به‌ راستگویی‌ و درستکاری‌ چنان‌ زبانزد همگان‌ شده‌ بود که‌ «امین‌» لقب‌ گرفت‌ و همین‌ صداقت‌ و درستی‌ توجه‌ خدیجه دختر خُوَیلد را جلب‌ کرد و او را با سرمایۀ خویش‌ برای‌ تجارت‌ به‌ شام‌ فرستاد؛ سپس‌ چنان‌ شیفتۀ درستکاری‌ «محمدِ امین‌» شد که‌ خود برای‌ ازدواج‌ با وی‌ گام‌ پیش‌ نهاد، در حالی‌ که‌ بنابر مشهور، دست‌ کم‌ ۱۵ سالی‌ از او بزرگ‌تر بود. خدیجه‌ برای‌ محمد(ص‌) همسری‌ فداکار بود و تا زمانی‌ که‌ حیات‌ داشت‌، پیامبر همسر دیگری‌ برنگزید. او برای‌ پیامبر (ص‌) فرزندانی‌ آورد که‌ پسران‌ همگی‌ در کودکی‌ درگذشتند و در میان‌ دختران‌، از همه‌ نامدارتر، حضرت‌ فاطمه‌(ع‌) است‌. از جزئیات‌ این‌ دوره‌ از زندگی‌ پیامبر(ص‌) تا زمان‌ بعثت‌ آگاهی‌ چندانی‌ در دست‌ نیست‌؛ جز آنکه‌ می‌دانیم‌ نزد مردمان‌ به‌ عنوان‌ فردی‌ اهل‌ تأمل‌ و تفکر شناخته‌ شده‌، و از خوی‌ و رفتارهای‌ ناپسند قوم‌ خود سخت‌ ناخشنود بود. از آداب‌ و رسوم‌ زشت‌ آنان‌ چشم‌گیرتر از همه‌ بت‌ پرستی‌ بود و پیامبر(ص‌) از آن‌ روی‌ برمی‌تافت‌. محمد(ص‌) اندکی‌ پیش‌ از بعثت‌، دیر زمانی‌ را به‌ تنهایی‌ در غار حرا، در کوهی‌ نزدیک‌ مکه‌ به‌ سر می‌برد و زمان‌ را به‌ خاموشی‌ و اندیشه‌ می‌گذرانید (نک‌ : طبری‌، ۲/ ۳۰۰).

 

از بعثت‌ تا هجرت‌

گفته‌اند نخستین‌ نشانه‌های‌ بعثت‌ پیامبر(ص‌) به‌ هنگام‌ ۴۰ سالگی‌ او، رؤیاهای‌ صادقه‌ بوده‌ است‌ (نک‌ : ابن‌اسحاق‌، ۱۲۰)، اما آنچه در سیره‌ به‌ عنوان‌ آغاز بعثت‌ شهرت‌ یافته‌، شبی‌ در ماه‌ رمضان‌، یا ماه‌ رجب‌ است‌ که‌ فرشتۀ وحی‌ در غار حرا بر پیامبر(ص‌) ظاهر شد و بر او نخستین‌ آیات‌ سورۀ علق‌ را برخواند. بنابر روایات‌، پیامبر(ص‌) به‌ شتاب‌ به‌ خانه‌ بازگشت‌ و خواست‌ که‌ او را هر چه‌ زودتر بپوشانند (نک‌ : طبری‌، ۲/ ۲۹۸). گویا برای‌ مدتی‌ در نزول‌ وحی‌ وقفه‌ای‌ ایجاد شد و همین‌ امر پیامبر (ص‌) را غمناک‌ ساخته‌ بود، ولی‌ اندکی‌ بعد فرشتۀ وحی‌ بازآمد و آن‌ حضرت‌ را مأمور هدایت‌ قوم‌ خود و اصلاح‌ جامعه‌ از فسادهای‌ دینی‌ و اخلاقی‌ و پاک‌ گردانیدن‌ خانۀ خدا از بتان‌، و دلهای‌ آدمیان‌ از خدایان‌ دروغین‌ کرد.

پیامبر(ص‌) دعوت‌ به‌ توحید را نخست‌ از خانوادۀ خود آغاز کرد و اول‌ کسی‌ که‌ به‌ او ایمان‌ آورد، همسرش‌ خدیجه‌، و از مردان‌، پسر عمویش‌ علی‌ بن‌ ابی‌طالب‌(ع‌) بود که در آن‌ هنگام‌ سرپرستی‌ او را پیامبر(ص‌) برعهده داشت‌ (نک‌ : ابن‌هشام‌، ۱/ ۲۶۲). در منابع‌ فرق‌ گوناگون‌ اسلامی‌، از برخی‌ دیگر همچون‌ ابوبکر و زیدبن‌ حارثه‌، به‌ عنوان‌ نخستین‌ گروندگان‌ به‌ اسلام‌ نام‌ برده‌اند (نک‌ : همو، ۱/ ۲۶۴، ۲۶۶)، اما باید در نظر داشت‌ که‌ این‌ موضوع‌ برای‌ مسلمانان‌ در گرایشهای‌ مذهبی‌ گوناگون‌ پیوسته‌ افتخاری‌ بود و بعدها به‌ زمینه‌ای‌ برای‌ منازعات‌ کلامی‌ میان‌ آنان‌ تبدیل‌ شد. هرچند دعوت‌ آغازین‌ بسیار محدود بود، ولی‌ شم‌ار مسلمانان‌ رو به‌ فزونی‌ داشت‌ و چندی‌ برنیامد که‌ گروه‌ اسلام‌آورندگان‌به‌ اطراف‌مکه‌می‌رفتندو باپیامبر(ص‌)نماز می‌گزاردند (همو، ۱/ ۲۸۱-۲۸۲).

۳ سال‌ پس‌ از بعثت‌، پیامبر(ص‌) دستور یافت‌ تا همگان‌ را از خاندان‌ قریش‌ گرد آورد و دعوت‌ توحید را در سطحی‌ گسترده‌تر مطرح‌ سازد. پیامبر(ص‌) بدین‌ کار دست‌ زد، اما دعوتش‌ اجابتی‌ چندان‌ نیافت‌ و بر شم‌ار اسلام‌ آورندگان‌ قریش‌ نیفزود (طبری‌، ۲/ ۳۱۹-۳۲۱). باید گفت‌ با آنکه‌ اشراف‌ مکه دعوت‌ جدید را که‌ بر وحدانیت‌ خدا و برابری‌ انسانها تأکید بسیار داشت‌، برنمی‌تافتند، اما فرودستان‌ و بی‌چیزان‌، دین‌ جدید را با دل‌ و جان‌ پذیرا بودند و گروه‌ گروه‌ به‌ آن‌ می‌گرویدند و برخی‌ از ایشان‌ همچون‌ عمار یاسر و بلال‌ حبشی‌ بعدها از بزرگان‌ صحابه‌ شدند. رفتار قریشیان‌ و به‌ طور کلی‌ مشرکان‌ مکه‌ اگرچه‌ نخست‌ با ملایمت‌ و بیشتر با بی‌اعتنایی‌ همراه‌ بود، ولی‌ چون‌ بدگویی‌ از بتان‌ و از آیین‌ و رسوم‌ پدران‌ آنان‌ فزونی‌ یافت‌، قریشیان‌ بر پیامبر(ص‌) و مسلمانان‌ سخت‌ گرفتند و خاصه‌ ابوطالب‌ عموی‌ پیامبر(ص‌) را که‌ جداً از او حمایت‌ می‌کرد، برای‌ آزار پیامبر(ص‌) در تنگنا قرار دادند. از یک‌ سو تعرض‌ قریشیان‌ و دیگر قبایل‌ به‌ مسلمانان‌ و شخص‌ پیامبر(ص‌) فزونی‌ می‌گرفت‌ و از دیگر سو در صفوف‌ قریشیان‌ نسبت‌ به‌ مخالفت‌ با پیامبر(ص‌) یا حمایت‌ از او، دودستگی‌ پدید آمد.

سختگیری‌ مشرکان‌ چندان‌ شد که‌ پیامبر(ص‌) عده‌ای‌ از اصحاب‌ را امر کرد تا به‌ حبشه‌ هجرت‌ کنند (برای‌ تفصیل‌، نک‌ : ابن‌سعد، ۱/ ۲۰۳- ۲۰۸) و به‌ نظر می‌رسد که‌ برخی‌ از اصحاب‌ نیز میان‌ حبشه‌ و حجاز در رفت‌ و آمد بوده‌اند. در سال‌ ششم ‌بعثت‌، سرانجام‌ قریشیان‌ پیمانی‌ نهادند تا از ازدواج‌ یا خرید و فروش‌ با خاندان‌ عبدالمطلب‌ بپرهیزند. آنان‌ پیمان‌ خویش‌ را بر صحیفه‌ای‌ نوشتند و به دیوار کعبه‌ آویختند (ابن‌اسحاق‌، ۱۵۶). از آن‌ سوی‌، ابوطالب‌ و کسانی‌ دیگر از خاندان‌ او نیز همراه‌ پیامبر(ص‌) و خدیجه‌ به دره‌ای‌ مشهور به‌ «شعب‌» ابوطالب‌، پناه‌ بردند و تا جایی‌ که‌ ممکن‌ بود، نه‌ کسی‌ به‌ آنجا می‌آمد و نه‌ خود از آن‌ بیرون‌ می‌شدند. سرانجام‌، پس‌ از آنکه‌ خطوط آن‌ صحیفه‌ را موریانه‌ از میان‌ برده‌ بود، قریشیان‌ پذیرفتند که‌ مخالفان‌ را رها کنند و از محاصرۀ ایشان‌ دست‌ بردارند (سال‌ ۱۰ بعثت‌). بدین‌سان‌، پیامبر(ص‌) و خاندان‌ او از تنگنا رهایی‌ یافتند (نک‌ : همو، ۱۶۱). اندکی‌ پس‌ از خروج‌ پیامبر(ص‌) از شعب‌، دو تن‌ از نزدیک‌ترین‌ یاورانش‌، خدیجه‌ و ابوطالب‌ وفات‌ یافتند (نک‌ : طبری‌، ۲/ ۳۴۳).

با وفات‌ ابوطالب‌، پیامبر(ص‌) یکی‌ از جدی‌ترین‌ حامیان‌ خود را از دست‌ داد و مشرکان‌ با فرصت‌ به دست‌ آمده‌ بر اذیت‌ و آزار پیامبر(ص‌) و مسلمانان‌ افزودند. کوشش‌ پیامبر(ص‌) برای‌ دعوت‌ ساکنان‌ خارج‌ مکه‌، به‌ ویژه‌ طایف‌، به‌ جایی‌ نرسید و او آزرده‌ خاطر و ناآسوده‌ به‌ مکه‌ بازگشت‌ (نک‌ : ابن‌هشام‌، ۲/ ۶۰ به‌ بعد؛ طبری‌، ۲/ ۳۴۴-۳۴۶). سرانجام‌، توجه‌ پیامبر(ص‌) به‌ شهر یثرب‌ جلب‌ شد که‌ شهری‌ مستعد برای‌ دعوت‌ اسلام‌ بود. در آن‌ شهر دو قبیلۀ اصلی‌، یعنی‌ اوس‌ و خزرج‌، بیشتر اوقات‌ با هم‌ در جنگ‌ و ستیز بودند و از کسی‌ که‌ ایشان‌ را به‌ آشتی‌ و دوستی‌ دعوت‌ کند، استقبال‌ می‌کردند. پیامبر(ص‌) اتفاقاً ۶ تن‌ از خزرجیان‌ را در موسم‌ حج‌ دید و اسلام‌ را بر ایشان‌ عرضه‌ کرد و آنان‌ چون‌ به‌ شهر خویش‌ بازگشتند، به‌ تبلیغ‌ دعوت‌ پرداختند (نک‌ : ابن‌هشام‌، ۲/ ۷۰ به‌ بعد؛ نیز نک‌ : آرنولد، ۱۶-۱۷). سال‌ بعد، یعنی‌ در سال‌ ۱۲ بعثت‌، تنی‌ چند از اوس‌ و خزرج‌، به‌ خدمت‌ پیامبر (ص‌) آمدند و در عقبه‌، دره‌ای‌ در نزدیکی‌ مکه‌، با آن‌ حضرت‌ بیعت‌ کردند (نک‌ : طبری‌، ۲/ ۳۵۶) و پیامبر(ص‌) نماینده‌ای‌ برای‌ ترویج‌ و تعلیم‌ اسلام‌ با آنان‌ همراه‌ کرد. این‌ بیعت‌ نخستین‌ پایۀ حکومتی‌ شد که‌ پیامبر (ص‌) در یثرب‌ بنیاد نهاد. سال‌ بعد نیز شم‌ار بیشتری‌ از یثربیان‌ با پیامبر(ص‌) بیعت‌ کردند و گویا در یثرب‌ جز گروه‌ اندکی‌ نمانده‌ بود که‌ به‌ اسلام‌ در نیامده‌ باشند. گرچه‌ این‌ مذاکرات‌ پنهانی‌ بود، ولی‌ قریشیان‌ بدان‌ آگاهی‌ یافتند و پس‌ از شور دربارۀ رسیدگی‌ به‌ کار پیامبر(ص‌) و مسلمانان‌، بر آن‌ شدند که‌ از همۀ تیره‌های‌ قریش‌ کسانی‌ گرد آیند و شبانه‌ پیامبر(ص‌) را بکشند تا خون‌ او برگردن‌ کسی‌ نیفتد. پیامبر(ص‌) که‌ از این‌ توطئه‌ آگاه‌ شده‌ بود، حضرت‌ علی‌ (ع‌) را بر جای‌ خویش‌ نهاد و خود به‌ شتاب‌، در حالی‌ که‌ ابوبکر نیز با او همراه‌ شده‌ بود، به‌ سوی‌ یثرب‌ روان‌ شد (نک‌ : ابن‌هشام‌، ۲/ ۱۲۳ به‌ بعد؛ طبری‌، ۲/ ۳۷۰ به‌ بعد).

 

از هجرت‌ تا رحلت‌

خروج‌ پیامبر (ص‌) از مکه‌ که‌ از آن‌ به‌ هجرت‌ تعبیر شده‌، نقطۀ عطفی‌ در تاریخ‌ زندگی‌ آن‌ حضرت‌ و نیز تاریخ‌ اسلام‌ است‌؛ زیرا از آن‌ پس‌ پیامبر(ص‌)، تنها مشرکان‌ را به دوری‌ از بت‌ پرستی‌ و ایمان‌ به‌ خدای‌ یگانه‌ فرا نمی‌خواند، بلکه دیگر در رأس‌ حکومتی‌قرار گرفته‌بود که‌می‌بایست‌ بر مبنای‌شریعتی‌آسمانی‌جامعه‌ای‌ نوین‌ بنا نهد؛ اما اینکه‌ برخی‌ از نویسندگان‌ برآنند که‌ پیامبر(ص‌) در مدینه‌ رسالت‌ و دعوت‌ و تبلیغ‌ را رها کرد (مثلاً ولهاوزن‌، ۱۲)، درست‌ نیست‌ و پیامبر(ص‌) هرگز این‌ نقش‌ را از دست‌ ننهاد. گسیل‌ داشتن‌ کسانی‌ برای‌ تبلیغ‌ اسلام‌ به‌ میان‌ قبایل‌ و ارسال‌ دعوتها به‌ فرمانروایان‌ کشورها مؤید این‌ معنی‌ است‌ (نیز نک‌ : آرنولد، ۲۷). هجرت‌ پیامبر(ص‌) از مکه‌ به‌ مدینه‌، نزد مسلمانان‌ با اهمیت‌ بسیار تلقی‌ شد، تا بدانجا که‌ مبدأ تاریخ‌ایشان‌قرار گرفت‌و این‌خود نشان‌دهندۀبرداشتی‌است‌که‌اعراب‌ از هجرت‌ پیامبر(ص‌) به‌ عنوان‌ یک‌ مرحلۀ نوین‌ داشتند. سرانجام‌ پیامبر(ص‌) در ماه‌ ربیع‌الاول‌ سال‌ ۱۴ بعثت‌ به‌ یثرب‌ رسید؛ شهری‌ که‌ از آن‌ پس‌ به‌ نام‌ آن‌ حضرت‌، مدینۀ الرسول‌ یا به‌ اختصار مدینه‌ نام‌ گرفت‌. آن‌ حضرت‌ نخست‌ در جایی‌ بیرون‌ شهر، به‌ نام‌ قُبا درنگ‌ فرمود و یثربیان‌ به‌ استقبال‌ او شتافتند. پس‌ از چند روزی‌، به‌ شهر درآمد و در قطعه‌ زمینی‌ خشک‌، مسجدی‌ به دست‌ خود و اصحاب‌ و یارانش‌ بنا کرد که‌ بنیاد مسجدالنبی‌ کنونی‌ در مدینۀ منوره‌ است‌ (نک‌ : ابن‌ هشام‌، ۲/ ۱۴۱ به‌ بعد).

روز به‌ روز بر شم‌ار مهاجران‌ افزوده‌ می‌شد و انصار - که‌ اینک‌ به‌ ساکنان‌ پیشین‌ یثرب‌ اطلاق‌ می‌شد - آنان‌ را در منزل‌ خویش‌ جای‌ می‌دادند. پیامبر(ص‌)، نخست‌ میان‌ انصار و مهاجران‌ پیمان‌ برادری‌ برقرار کرد و خود علی‌ بن‌ ابی‌ طالب‌ (ع‌) را به‌ برادری‌ برگرفت‌ (همو، ۲/ ۱۵۰-۱۵۳). عده‌ای‌ اندک‌ نیز بودند که‌ اگرچه‌ به‌ ظاهر ادعای‌ اسلام‌ می‌کردند، ولی‌ به دل‌ ایمان‌ نیاورده‌ بودند، و اینان‌ را «منافقین‌» می‌نامیدند. مدتی‌ پس‌ از ورود به‌ مدینه‌، پیامبر(ص‌) با اهالی‌ شهر، حتی‌ یهودیان‌ پیمانی‌ بست‌ تا حقوق‌ اجتماعی‌ یکدیگر را رعایت‌ کنند (همو، ۲/ ۱۴۷ به‌ بعد). چندی‌ بعد قبلۀ مسلمانان‌ از بیت‌ المقدس‌ به‌ سوی‌ کعبه‌ تغییر یافت‌ و هویت‌ مستقل‌ برای‌ اسلام‌ تثبیت‌ شد. در سال‌ نخستین‌ هجرت‌، مسلمانان‌ با مشرکان‌ مکه‌ برخوردی‌ جدی‌ پیدا نکردند و برخوردها از سال‌ دوم‌ آغاز شد. درواقع‌ بیشتر اوقات‌ پیامبر(ص‌) در دوران‌ پس‌ از هجرت‌ به‌ حفاظت‌ از جامعۀ کوچک‌ مسلمانان‌ مدینه‌ و گسترش‌ حوزۀ نفوذ اسلام‌ گذشت‌. پیامبر(ص‌) و مسلمانان‌ نخست‌ می‌بایست‌ مشرکان‌ را به‌ اسلام‌ می‌خواندند، یا خطر هجوم‌ و حملۀ دائمی‌ ایشان‌ را دفع‌ می‌کردند. متدینان‌ به‌ ادیان‌ دیگر، به‌ ویژه‌ یهود، گویا نخست‌ روابطی‌ دوستانه‌ با پیامبر(ص‌) و مسلمانان‌ داشتند، یا دست‌ کم‌ چنین‌ وانمود می‌کردند، ولی‌ اندکی‌ بعد از در دشم‌نی‌ و ستیز درآمدند و گاه‌ حتی‌ با دشم‌نان‌ پیامبر(ص‌) دست‌ یاری‌ دادند. به‌ هر حال‌، در تحلیل‌ رفتار پیامبر(ص‌) و مسلمانان‌ با آنان‌، باید مواضع‌ ایشان‌ را در قبال‌ مشکلات‌ و خطراتی‌ که‌ جامعۀ مسلمانان‌ را تهدید می‌کرد، در نظر آورد و تقابلی‌ که‌ احیاناً در این‌ میان‌ دیده‌ می‌شود، به‌ هیچ‌ روی‌ نباید به‌ نزاعهای‌ مذهبی‌ و جز آن‌ تعبیر شود؛ چه‌، آیات‌ فراوانی‌ در قرآن‌ کریم‌ و هم‌بسیاری‌ رفتارهای‌ پیامبر(ص‌)، حاکی‌ از احترام‌ نسبت‌ به‌ متدینان‌ واقعی‌ به‌ ادیان‌ آسمانی‌، و نشان‌ دهندۀ یکی‌ بودن‌ اساس‌ آنهاست‌.

در سال‌ ۲ق‌، مهم‌ترین‌ برخورد نظامی‌ مسلمانان‌ و مشرکان‌ مکه‌ پیش‌ آمد: در نبردی‌ که‌ به‌ بدر مشهور شد، با آنکه‌ عدۀ مسلمانان‌ کمتر از مکیان‌ بود، توانستند پیروزی‌ را از آن‌ خود کنند و از مشرکان‌ بسیاری‌ کشته‌ و اسیر شدند و دیگران‌ نیز گریختند (نک‌ : واقدی‌، ۱/ ۱۹ به‌ بعد). پیروزی‌ در بدر، به‌ مسلمانان‌ روحیه‌ بخشید، اما در مکه‌ همگی‌ داغدار و خشم‌گین‌ از شکست‌، و در اندیشۀ انتقام‌ بودند. از آن‌ سوی‌ نخستین‌ درگیری‌ مسلمانان‌ با یهودیان‌ بنی‌ قینقاع‌ که در بیرون‌ مدینه‌ سکنی‌ داشتند، اندکی‌ پس‌ از بدر پدید آمد و یهودیان‌ ناچار عقب‌ نشستند و آن‌ ناحیه‌ را به‌ مسلمانان‌ دادند (همو، ۱/ ۱۷۶-۱۸۰).

در سال‌ ۳ق‌، قریشیان‌ از قبایل‌ متحد خود بر ضد مسلمانان‌ یاری‌ خواستند و با لشکری‌ مجهز به‌ فرماندهی‌ ابوسفیان‌، به‌ سوی‌ مدینه‌ به‌ راه‌ افتادند. پیامبر(ص‌) نخست‌ قصد داشت‌ در مدینه‌ بماند، ولی‌ سرانجام‌ برآن‌ شد تا برای‌ مقابله‌ با لشکر مکه‌ از شهر بیرون‌ رود. در جایی‌ نزدیک‌ کوه‌ اُحُد، دو لشکر با یکدیگر رو به‌ رو شدند و با اینکه‌ نخست‌ پیروزی‌ با مسلمانان‌ بود، ولی‌ با ترفندی‌ که‌ خالد بن‌ ولید به‌ کاربرد و با استفاده‌ از غفلت‌ گروهی‌ از مسلمانان‌، مشرکان‌ از پشت‌ هجوم‌ بردند و به‌ کشتار آنان‌ پرداختند. در این‌ جنگ‌ حمزه‌ عموی‌ پیامبر (ص‌) به‌ شهادت‌ رسید، پیامبر(ص‌) خود زخم‌ برداشت‌ و شایعۀ کشته‌ شدن‌ او نیز موجب‌ تضعیف‌ روحیۀ مسلمانان‌ شد. مسلمانان‌ غمگین‌ به‌ مدینه‌ بازگشتند و آیات‌ قرآن‌ که در این‌ واقعه‌ نازل‌ شد، دربر دارندۀ تسلیت‌ بر مسلمانان‌ است‌ (نک‌ : ه‌ د، احد).

در سال‌ ۴ق‌ چند درگیری‌ پراکنده‌ با قبایل‌ اطراف‌ مدینه‌ پیش‌ آمد که دیانت‌ جدید را به‌ سود خود نمی‌دیدند و ممکن‌ بود با یکدیگر متحد شده‌، به‌ مدینه‌ هجوم‌ آورند. دو حادثۀ رجیع‌ و بئر معونه‌ که‌ طی‌ آن‌ مبلغان‌ مسلمان‌ توسط جنگجویان‌ قبایل‌ متحد کشته‌ شدند، نشان‌ از همین‌ اتحاد، و نیز تلاش‌ پیامبر(ص‌) برای‌ گسترش‌ اسلام‌ در مدینه دارد (طبری‌، ۲/ ۵۳۸ -۵۴۲، ۵۴۵ - ۵۵۵؛ نیز آرنولد، ۲۷- ۲۸). در این‌ سال‌ یکی‌ از مهم‌ترین‌ درگیریهای‌ پیامبر(ص‌) با قومی‌ از یهود مدینه‌ به‌ نام‌ بنی‌نَضیر پیش‌ آمد که‌ پیامبر (ص‌) با ایشان‌ به‌ مذاکره‌ پرداخت‌ و یهودیان‌ قصد جان‌ او را کردند، اما سرانجام‌ ناچار شدند از آن‌ منطقه‌ کوچ‌ کنند (واقدی‌، ۱/ ۳۶۳ به‌ بعد).

در سال‌ بعد پیامبر (ص‌) و مسلمانان‌ به‌ حدود مرزهای‌ شام‌ در جایی‌ به‌ نام‌ دومۀ الجندل‌ رفتند؛ وقتی‌ سپاه‌ اسلام‌ به‌ آنجا رسید، دشم‌ن‌ گریخته‌ بود و پیامبر (ص‌) و مسلمانان‌ به‌ مدینه‌ بازگشتند (همو، ۱/ ۴۰۲-۴۰۴؛ ابن‌ هشام‌، ۳/ ۲۲۴). سال‌ ۵ق‌ به‌ پایان‌ نرسیده‌ بود که‌ خطر بسیار بزرگی‌ پیامبر(ص‌) و مسلمانان‌ راتهدید کرد. قریشیان‌ مکه‌ و یهودیان‌ رانده‌ شدۀ بنی‌ نضیر و دیگر هم‌ پیمانان‌ ایشان‌ بر ضد پیامبر(ص‌) متحد شدند و با لشکری‌ گران‌ که‌ شم‌ار سپاهیان‌ آن‌ را تا ۱۰ هزار گفته‌اند، به‌ سوی‌ مدینه‌ به‌ راه‌ افتادند. چون‌ خبر به‌ پیامبر(ص‌) رسید، بنا بر روایت‌ مشهوری‌، به‌ پیشنهاد سلمان‌ فارسی‌ به‌ حفر خندق‌ در اطراف‌ مدینه‌ امر فرمود. بدین‌ترتیب‌، چون‌ لشکر کفار به‌ مدینه‌ رسید، با این‌ تدبیر جدید جنگی‌ رو به‌ رو شد و در طول‌ روزهایی‌ که دو لشکر در برابر هم‌ صف‌ آراسته‌ بودند، تنها درگیریهایی‌ پراکنده‌ رخ‌ داد. سرانجام‌، پس‌ از ۱۵ روز، لشکر کفار بی‌نتیجه‌ بازگشت‌ و مسلمانان‌ به‌ زندگی‌ عادی‌ خود برگشتند (نک‌ : واقدی‌، ۲/ ۴۴۰ به‌ بعد؛ طبری‌، ۲/ ۵۶۴ به‌ بعد).

در سال‌ ۶ق‌، مسلمانان‌ توانستند قوم‌ بنی‌ مُصْطَلق‌ را که‌ بر ضد پیامبر(ص‌) در صدد تجمع‌ بودند، شکست‌ دهند (نک‌ : ابن‌هشام‌، ۳/ ۳۰۲ به‌ بعد) و در همان‌ سال‌ دسته‌های‌ گوناگونی‌ از سپاهیان‌ مسلمان‌ به‌ سوی‌ قبایل‌ اطراف‌ گسیل‌ شدند. بر اثر اهتمام‌ و کوشش‌ پی‌گیر پیامبر(ص‌) اینک‌ بسیاری‌ مشکلات‌ از سر راه‌ مسلمانان‌ برداشته‌ شده‌ بود، زیرا در شم‌ال‌ شبه‌ جزیره‌، بسیاری‌ طوایف‌ در برابر پیامبر(ص‌) سر اطاعت‌ فرود آورده‌، یا مسلمان‌ شده‌ بودند و تنها جایی‌ که‌ هنوز خاطر پیامبر(ص‌) را مشغول‌ می‌داشت‌، مکه‌ بود. در این‌ سال‌ پیامبر(ص‌) و مسلمانان‌ قصد کردند که‌ برای‌ اجرای‌ مراسم‌ حج‌ به‌ مکه‌ روند و به‌ همین‌ منظور به‌ سوی‌ مکه‌ به‌ راه‌ افتادند. قریشیان‌ بر منع‌ ورود پیامبر(ص‌) همداستان‌ شدند و کس‌ نزد آن‌ حضرت‌ روانه‌ کردند و او را از قریشیان‌ بیم‌ دادند، ولی‌ پیامبر (ص‌) تأکید کرد که‌ قصد جنگ‌ ندارد و حرمت‌ خانۀ خدا را واجب‌ می‌داند و حتی‌ فرمود که‌ حاضر است‌ برای‌ مدتی‌ با قریشیان‌ در صلح‌ شود. قریشیان‌ نخست‌ هم‌رأی‌ نبودند، ولی‌ سرانجام‌ کسی‌ را برای‌ عقد قرارداد صلح‌ نزد پیامبر(ص‌) فرستادند. بر مبنای‌ این‌ پیمان‌، میان‌ پیامبر(ص‌) و قریشیان‌ ۱۰ سال‌ صلح‌ و متارکۀ جنگ‌ اعلام‌ گردید و شرط شد که‌ پیامبر(ص‌) از ورود به‌ مکه‌ تا سال‌ آینده‌ خودداری‌ کند (نک‌ : واقدی‌، ۲/ ۵۷۱ به‌ بعد). بنابر روایاتی‌، هرچند برخی‌ از مسلمانان‌ نخست‌ این‌ صلح‌ را برنتافتند، اما سرانجام‌ به‌ اهمیت‌ آن‌ برای‌ گسترش‌ اسلام‌ پی‌ بردند (نک‌ : همو، ۲/ ۶۰۶ - ۶۰۹).

چون‌ پیامبر(ص‌) از کار قریشیان‌ بپرداخت‌، در سال‌ ۷ق‌، تصمیم‌ به دعوت‌ فرمانروایان‌ و پادشاهان‌ ممالک‌ اطراف‌ گرفت‌. سپس‌ نامه‌هایی‌ به‌ امپراتور روم‌ شرقی‌، نجاشی‌ و نیز امیر غسانیان‌ شام‌ و امیر یمامه‌ فرستاد (طبری‌، ۲/ ۶۴۴ به‌ بعد). هم‌ در این‌ سال‌ پیامبر(ص‌) بر یهودیان‌ خیبر پیروز شد که‌ پیش‌ از آن‌ چندین‌ بار با دشم‌نان‌ بر ضد او هم‌پیمان‌ شده‌ بودند و آن‌ حضرت‌ از جانب‌ ایشان‌ آسوده‌خاطر نبود. قلعۀ خیبر که در نزدیکی‌ مدینه‌ واقع‌ شده‌ بود، به‌ تصرف‌ مسلمانان‌ درآمد و پیامبر(ص‌) پذیرفت‌ که‌ یهودیان‌ به‌ کار زراعت‌ خویش‌ در آن‌ منطقه‌ ادامه دهند و هر سال‌ از محصول‌ خود بخشی‌ به‌ مسلمانان‌ بپردازند. پیامبر(ص‌) به‌ مدینه‌ بازگشت‌، اما گسیل‌ داشتن‌ سپاهیان‌ و کاروانها به‌ اطراف‌ و اکناف‌ ادامه داشت‌ (نک‌ : واقدی‌، ۲/ ۶۳۳ به‌بعد؛ طبری‌، ۳/ ۹ به‌ بعد).

در سال‌ ۸ق‌، قریشیان‌ پیمان‌ خود را شکستند و شبانگاه‌ بر طایفه‌ای‌ که‌ با مسلمانان‌ هم‌ پیمان‌ بودند، هجوم‌ بردند. بدین‌سبب‌، پیامبر(ص‌) با سپاهی‌ انبوه‌ قصد مکه‌ کرد و شب‌ هنگام‌ بیرون‌ مکه‌ اردو زد. ابوسفیان‌، بزرگ‌ مشرکان‌ به‌ شفاعت‌ عباس‌ عموی‌ پیامبر(ص‌)، نزد آن‌ حضرت‌ آمد و اظهار اسلام‌ کرد و پیامبر(ص‌) خانۀ او را جایگاه‌ امن‌ قرار داد (واقدی‌ ، ۲/ ۸۱۷ به‌ بعد). لشکر اسلام‌ بی‌ مقاومتی‌ وارد مکه‌ شد و پیامبر(ص‌) بلافاصله‌ فرمان‌ عفو عمومی‌ صادر کرد و خود به درون‌ کعبه‌ شد و خانه‌ را از بتان‌ پاک‌ فرمود. آنگاه‌ بر بلندی‌ صفا نشست‌ و همگی‌ مردم‌ با او دست‌ بیعت‌ دادند (طبری‌، ۳/ ۶۱ -۶۲؛ نیز نک‌ : گیوم‌، 50-51). هنوز ۱۵ روز از اقامت‌ پیامبر(ص‌) در مکه‌ نگذشته‌ بود که‌ برخی‌ از طوایف‌ پرشم‌ار و مسلمان‌ ناشدۀ جزیرۀ العرب‌ بر ضد آن‌ حضرت‌ متحد شدند. پیامبر(ص‌) با لشکری‌ انبوه‌ از مسلمانان‌ از مکه‌ بیرون‌ آمد و چون‌ به‌ جایی‌ به‌ نام‌ حُنَین‌ رسید، دشم‌نان‌ که در دره‌های‌ اطراف‌ کمین‌ کرده‌ بودند، به‌ تیراندازی‌ پرداختند. شدت‌ تیرباران‌ چنان‌ بود که‌ سپاه‌ اسلام‌ روی‌ به‌ عقب‌ نهاد، گروهی‌ اندک‌ برجای‌ ماندند، ولی‌ سرانجام‌ گریختگان‌ نیز بازگشتند و بر سپاه دشم‌ن‌ هجوم‌ بردند و ایشان‌ را بشکستند (واقدی‌، ۳/ ۸۸۵ به‌ بعد).

در تابستان‌ سال‌ ۹ق‌، به‌ پیامبر (ص‌) خبر رسید که‌ رومیان‌ لشکری‌ ساخته‌اند و قصد حمله‌ به‌ مدینه دارند. پیامبر(ص‌) و مسلمانان‌ به‌ مقابله‌ رفتند تا به‌ تبوک‌ رسیدند، ولی‌ جنگی‌ رخ‌ نداد و پیامبر(ص‌) پس‌ از عقد پیمانهایی‌ با قبایل‌ آن‌ حدود به‌ مدینه‌ بازگشت‌ (نک‌ : ابن‌هشام‌، ۴/ ۱۵۹ به‌ بعد). پس‌ از این‌ ماجرا که‌ به‌ غزوۀ تبوک‌ شهرت‌ یافت‌، اسلام‌ در همه‌ جای‌ جزیرۀ العرب‌ روی‌ به‌ گسترش‌ نهاد. از آن‌ پس‌ همواره‌ هیأتهای‌ نمایندگی‌ قبایل‌ گوناگون‌ به‌ مدینه‌ می‌آمدند و به‌ اسلام‌ می‌گرویدند. عملاً همۀ سال‌ ۱۰ق‌ را که‌ «سنۀ الوفود» خوانده‌ شد، پیامبر(ص‌) در مدینه‌ بود و فرستادگان‌ قبایل‌ را می‌پذیرفت‌. هم‌ در این‌ سال‌ پیامبر(ص‌) با مسیحیان‌ نجران‌ پیمان‌ بست‌، به‌ حج‌ رفت‌ و در بازگشت‌ در جایی‌ به‌ نام‌ غدیرخم‌، علی‌ بن‌ ابی‌طالب‌ (ع‌) را «مولا»ی‌ مسلمانان‌ پس‌ از خود اعلام‌ کرد (بلاذری‌، انساب‌...، ۲/ ۱۰۸-۱۱۱).

در اوایل‌ سال‌ ۱۱ق‌، بیماری‌ و رحلت‌ پیامبر(ص‌) پیش‌ آمد. چون‌ بیماری‌ پیامبر(ص‌) سخت‌ شد، به‌ منبر رفت‌ و مسلمانان‌ را به‌ مهربانی‌ با یکدیگر سفارش‌ فرمود و گفت‌ اگر کسی‌ را حقی‌ بر گردن‌ من‌ است‌ بستاند، یا حلال‌ کند و اگر کسی‌ را آزرده‌ام‌ اینک‌ برای‌ تلافی‌ آماده‌ام‌ (نک‌ : ابن‌ سعد، ۲/ ۲۵۵). وفات‌ پیامبر(ص‌) در ۲۸ صفر سال‌ ۱۱ق‌، یا به‌ روایتی‌ در ۱۲ ربیع‌ الاول‌ همان‌ سال‌ در ۶۳ سالگی‌ روی‌ داد. در آن‌ وقت‌ از فرزندان‌ او جز حضرت‌ فاطمه‌ (ع‌) کسی‌ زنده‌ نبود. دیگر فرزندانش‌، از جمله‌ ابراهیم‌ که‌ یکی‌ دو سال‌ پیش‌ از وفات‌ پیامبر (ص‌) به دنیا آمد، همگی‌ درگذشته‌ بودند. پیکر مطهر پیامبر(ص‌) را حضرت‌ علی‌ (ع‌) به‌ یاری‌ چند تن‌ دیگر از خاندان‌ او غسل‌ داد و کفن‌ کرد و در خانه‌اش‌ - که‌ اینک‌ داخل‌ در مسجد مدینه‌ است‌ - به‌ خاک‌ سپردند.

در وصف‌ رفتار و صفات‌ پیامبر (ص‌) گفته‌اند که‌ اغلب‌ خاموش‌ بود و جز در حد نیاز سخن‌ نمی‌گفت‌. هرگز تمام‌ دهان‌ را نمی‌گشود، بیشتر تبسم‌ داشت‌ و هیچ‌ گاه‌ به‌ صدای‌ بلند نمی‌خندید. چون‌ به‌ سوی‌ کسی‌ می‌خواست‌ روی‌ کند، با تمام‌ تن‌ خویش‌ برمی‌گشت‌. به‌ پاکیزگی‌ و خوشبویی‌ بسیار علاقه‌مند بود، چندانکه‌ چون‌ از جایی‌ گذرمی‌کرد، رهگذران‌ پس‌ از او، از اثر بوی‌ خوش‌، حضورش‌ را درمی‌یافتند. در کمال‌ سادگی‌ می‌زیست‌، بر زمین‌ می‌نشست‌ و بر زمین‌ خوراک‌ می‌خورد و هرگز تکبر نداشت‌. هیچ‌ گاه‌ تا حد سیری‌ غذا نمی‌خورد و در بسیاری‌ موارد، به‌ویژه‌ آنگاه‌ که‌ تازه‌ به‌ مدینه در آمده‌ بود، گرسنگی‌ را پذیرا بود. با اینهمه‌، چون‌ راهبان‌ نمی‌زیست‌ و خود می‌فرمود که‌ از نعمتهای‌ دنیا به‌ حد، بهره‌ گرفته‌، هم‌ روزه داشته‌، و هم‌ عبادت‌ کرده‌ است‌. رفتار او با مسلمانان‌ و حتی‌ با متدینان‌ به دیگر ادیان‌، روشی‌ مبتنی‌ بر شفقت‌ و بزرگواری‌ و گذشت‌ و مهربانی‌ بود. سیرت‌ و زندگی‌ او چنان‌ مطبوع‌ دل‌ مسلمانان‌ بود که‌ تا جزئی‌ترین‌ گوشه‌های‌ آن‌ را سینه‌ به‌ سینه‌ نقل‌ می‌کردند و آن‌ را امروز هم‌ سرمشق‌ زندگی‌ و دین‌ خود قرار می‌دهند.

پیام‌ بنیادی‌ اسلام‌، بازگشت‌ به‌ هدف‌ مشترک‌ پیامبران‌، یعنی‌ توحید و یکتاپرستی‌ بود؛ باوری‌ که‌ ایمان‌ بدان‌ در آموزه‌ای‌ مشهور از پیامبر اکرم‌(ص‌) مایۀ رستگاری‌ انسان‌ دانسته‌ شده‌ است‌: قولوا لا اِله‌ اِلاّ الله‌ تُفْلِحوا (نک‌ : احمدبن‌ حنبل‌، ۳/ ۴۹۲). در چنین‌ تفکری‌، همراه‌ با اقامۀ «قسط» که‌ یکی‌ از اهداف‌ اصلی‌ پیامبران‌ الهی‌ است‌ (نک‌ : حدید/ ۵۷/ ۲۵)، همۀ امتیازات‌ بشری‌ همچون‌ رنگ‌ و نژاد و زبان‌ و جز آن‌ تنها دستمایه‌ای‌ برای‌ شناخت‌ مردمان‌ از یکدیگر دانسته‌ شده‌، و آنچه‌ ملاک‌ و میزان‌ برتری‌ دانسته‌ شده‌، فقط «تقوا» است‌ (نک‌ : حجرات‌/ ۴۹/ ۱۳). پیامبر اسلام‌ (ص‌) برای‌ تحقق‌ این‌ جنبه‌ از رسالت‌ خویش‌، در شهری‌ کوچک‌ حکومتی‌ مبتنی‌ بر اصل‌ توحید و قسط بنا نهاد و اقوام‌ ناسازگار حجاز و تهامه‌ را به‌ سوی‌ اتحاد و تشکیل‌ «امت‌ واحده‌» رهنمون‌ شد (نک‌ : انبیاء/ ۲۱/ ۹۲) که‌ به‌ منزلۀ بازگشتی‌ به‌ این‌ پیشینۀ قرآنی‌ بود که‌ همگی‌ مردمان‌ نخست‌ امتی‌ یکپارچه‌ بوده‌اند و پیامبران‌ همواره‌ کوشیده‌اند تا یگانگی‌ امت‌ را باز گردانند و قوام‌ بخشند (بقره‌/ ۲/ ۲۱۳). پیام‌ رسالت‌ آن‌ حضرت‌، هرچند که‌ نخست‌ می‌بایست‌ انذار خود را از قوم‌ و بوم‌ خود آغاز می‌کرد (نک‌ : انعام‌/ ۶/ ۹۲)، از آغاز پیامی‌ جهان‌ شم‌ول‌ بود (یوسف‌/ ۱۲/ ۱۰۴). در برخورد با آداب‌ و رسوم‌ مردمان‌ عرب‌، اگرچه‌ قرآن‌ در مقام‌ ستیز با مظاهر ناپسند آن‌ برآمده‌، و مثلاً حمیت‌ اعراب‌ پیش‌ از اسلام‌ را «حمیۀ الجاهلیۀ» خوانده‌ است‌ (نک‌ : فتح‌/ ۴۸/ ۲۶)، اما در برخورد با رسوم‌ پسندیده‌ و گاه‌ مبتنی‌ بر تعالیم‌ آسمانی‌، نقش‌ اسلام‌ جهت‌ بخشی‌ توحیدی‌ و تصحیح‌ انحرافها بود.

 

خلفای‌ نخستین‌

مقارن‌ رحلت‌ پیامبر(ص‌)، طوایف‌ پراکندۀ جزیرۀ العرب‌، گرد هم‌ آمده‌ بودند و در حکومتی‌ واحد به‌ سر می‌بردند؛ حکومتی‌ که‌ پس‌ از درگذشت‌ آن‌ حضرت‌ به دست‌ کسانی‌ از اصحاب‌ ایشان‌ با عنوان‌ «خلیفۀ رسول‌ الله‌» اداره‌ شد. ۳ دهه‌ای‌ که‌ پس‌ از رحلت‌ پیامبر(ص‌) طی‌ آن‌ ۴ تن‌ از صحابیان‌ متنفذ به‌ خلافت‌ رسیدند، در مقایسه‌ با دوره‌های‌ پس‌ از آن‌، به‌ سنت‌ پیامبر(ص‌) نزدیک‌تر می‌نمود و شاخص‌ترین‌ ویژگی‌ این‌ سلسلۀ نخستین‌ از خلفا، آن‌ بود که‌ خلافت‌ هنوز صورت‌ موروثی‌ نیافته‌ بود. این‌ ۴ خلیفه‌ را بعدها «خلفای‌ راشدین‌» نام‌ نهادند، اما پس‌ از سپری‌ شدن‌ این‌ دوره‌، شرایط به‌ گونه‌ای‌ دگرگون‌ شد که‌ هنوز نیمۀ اول‌ سدۀ نخست‌ هجری‌ به‌ پایان‌ نرسیده‌ بود که‌ پاره‌ای‌ از سنتهای‌ دورۀ جاهلی‌ از نو سر برآورد.

ابوبکر به‌ عنوان‌ نخستین‌ جانشین‌ پیامبر(ص‌) با دشواریهای‌ بسیار رو به‌ رو بود. درآ غاز کار، لشکری‌ را که‌ پیامبر(ص‌) در آخرین‌ روزهای‌ زندگی‌ قصد داشت‌ به‌ مرزهای‌ روم‌ گسیل‌ کند، به‌ فرماندهی‌ اسامۀ بن‌ زید، روانۀ آن‌ مأموریت‌ کرد (طبری‌، ۳/ ۲۲۳ به‌ بعد). دشواری‌ دیگر، شورش‌ و سرکشی‌ قبایلی‌ بود که‌ پس‌ از وفات‌ پیامبر(ص‌) پرداختن‌ زکات‌ به‌ جانشین‌ او را بر نمی‌تافتند. پاره‌ای‌ از این‌ شورشها که در تاریخ‌ اسلام‌ به‌ جنگهای‌ ردّه‌ شهرت‌ یافته‌، در قالب‌ دعوی‌ نبوت‌ در برخی‌ نواحی‌ جزیرۀ العرب‌ سربرآورد (همو، ۳/ ۲۲۷ به‌ بعد، ۲۴۹ به‌ بعد، ۲۶۱ به‌ بعد). برخی‌ از این‌ سرکشیها در واپسین‌ روزهای‌ حیات‌ پیامبر(ص‌) نیز به‌ طور پراکنده‌ آغاز شده‌ بود، ولی‌ در خلافت‌ ابوبکر آشکارتر شد. به‌ هر حال‌، لشکرهایی‌ پی‌ در پی‌ شورشیان‌ را در هم‌ کوبیدند، و حکومت‌ مرکزی‌ به‌ خلافت‌ ابوبکر استوار ماند.

هم‌ در این‌ زمان‌ در پی‌ جنگهای‌ رده‌، مسلمانان‌ در مرزهای‌ دولت‌ ساسانی‌ که‌ به‌ سراشیب‌ ضعف‌ و سقوط افتاده‌ بود، به‌ تاخت‌ و تاز پرداختند. ابوبکر نیز سپاهیانی‌ به‌ برخی‌ نواحی‌ همچون‌ حیره‌ گسیل‌ کرد و پیروزیهایی‌ به دست‌ آورد (نک‌ : بلاذری‌، فتوح‌...، ۲۴۱ به‌ بعد؛ دینوری‌، ۱۱۱-۱۱۲). ماجرای‌ این‌ جنگ‌ و گریزها، با تفصیل‌ و ذکر جزئیات‌ فراوان‌، در روایات‌ تاریخی‌ انعکاس‌ یافته‌، اما در اعتماد به‌ آنها باید سخت‌ احتیاط ورزید؛ چه‌، میان‌ این‌ روایات‌ و داستانهای‌ حماسی‌ پیش‌ از اسلام‌ یا به‌ اصطلاح‌ «ایام‌ العرب‌» که‌ آکنده‌ از افتخارات‌ قومی‌ است‌، پیوندی‌ نزدیک‌ دیده‌ می‌شود. انگیزۀ هر یک‌ از راویان‌ در گردآوری‌ اخبار این‌ دوره‌ از فتوح‌ در دورۀ خلفا، بر ما چندان‌ روشن‌ نیست‌؛ اما اختلاف‌ میان‌ روایات‌ گاه‌ چنان‌ است‌ که‌ التیام‌ میان‌ آنها و رسیدن‌ به‌ نتیجه‌، ناممکن‌ به‌ نظر می‌رسد. این‌ آمیختگی‌ حماسه‌ با تاریخ‌، اگرچه در بارۀ بسیاری‌ از گزارشهای‌ آن‌ دوره‌ به‌ طور عمومی‌ صادق‌ است‌، ولی‌ در گزارشهای‌ فتوح‌ به‌ لحاظ شباهت‌ آن‌ با جنگ‌ و گریزهای‌ دورۀ کهن‌، چشم‌گیرتر به‌ نظر می‌رسد.

مقارن‌ نبردهای‌ سپاهیان‌ اسلام‌، غالباً به‌ فرماندهی‌ خالد بن‌ ولید در منطقۀ عراق‌، ابوبکر لشکر دیگری‌ نیز به‌ فرماندهی‌ ابوعبیدۀ جراح‌ روانۀ شام‌ کرد و پس‌ از آن‌ نیز دسته‌های‌ نظامی‌، پی‌ در پی‌ از مدینه‌ به‌ یاری‌ او گسیل‌ می‌شد (نک‌ : بلاذری‌، همان‌، ۱۰۷ به‌ بعد؛ طبری‌، ۳/ ۳۸۷ به‌ بعد). سپاه‌ اسلام‌ در یرموک‌ در آستانۀ پیروزی‌ بود که‌ خبر درگذشت‌ ابوبکر به‌ شام‌ رسید (جمادی‌الا¸خر ۱۳ق‌، در ۶۳ سالگی‌). او اندکی‌ پیش‌از مرگ‌، عمربن‌خطاب‌را به‌جانشینی‌برگزیده‌بود (یعقوبی‌، ۲/ ۱۱۵- ۱۱۶؛ طبری‌، ۳/ ۴۱۹-۴۲۰، ۴۲۸ به‌ بعد).

عمر پس‌ از استقرار بر مسند خلافت‌، جنگهای‌ فتوح‌ را به‌ طور همزمان‌ در شرق‌ و غرب‌، یعنی‌ ایران‌ و شام‌ ادامه داد؛ چنانکه‌ با آغاز دهۀ ۳ق‌ بخشهای‌ وسیعی‌ از ایران‌، شام‌ و حتی‌ مصر به‌ تصرف‌ خلافت‌ در آمد. بر اثر فتوح‌، سیل‌ اموال‌ و غنایم‌ به‌ سوی‌ دارالخلافۀ مدینه‌ روان‌ شد و عمر بخش‌ بزرگی‌ از درآمدهای‌ جدید را به‌ صحابیان‌ و به‌ ویژه‌ سابقان‌ِ در اسلام‌ اختصاص‌ داد (مثلاً نک‌ : یعقوبی‌، ۲/ ۱۳۱). تیره‌های‌ قریش‌ که‌ از دیرباز در کار بازرگانی‌ بصیرت‌ داشتند، چون‌ بر اموال‌ و غنایمی‌ فراوان‌ دست‌ یافتند، به‌ تدریج‌ روحیات‌ دنیاگرایانۀ گذشته‌، از نو آشکار شد. با آنکه‌ عمر در کار نظارت‌ بر طبقۀ نوین‌ اشراف‌ سختگیری‌ بسیار می‌کرد، اما مهار شرایط اجتماعی‌ جدید در عمل‌ ناممکن‌ می‌نمود. به دشواری‌ می‌توان‌ داوری‌ کرد که‌ جریان‌ فتوح‌ تا چه‌ حد به‌ منظور گسترش‌ دیانت‌ اسلام‌ صورت‌ گرفت‌ و تا چه‌ اندازه در این‌ جهت‌ موفق‌ بود، اما تصادفی‌ نیست‌ که‌ نام‌ بسیاری‌ از پارسایان‌ و عالمان‌ صحابه در میان‌ فرماندهان‌ و لشکریان‌ جنگهای‌ فتوح‌ به‌ چشم ‌نمی‌خورد. از سوی‌ دیگر، بومیان‌ سرزمینهای‌ فتح‌ شده‌، چنان‌ از سیاست‌ پریشان‌ زمامداران‌ پیشین‌ خود، رنج‌ می‌بردند که‌ غالباً اسلام‌ را به‌ عنوان‌ دینی‌ نوین‌ و منادی‌ مساوات‌ و عدالت‌، از جان‌ و دل‌ پذیرا شدند و همین‌ امر موجب‌ پیشرفت‌ حیرت‌انگیز فاتحان‌ مسلمان‌ در سرزمینهای‌ گوناگون‌ بود.

در ۲۳ق‌، یک‌ اسیر ایرانی‌، فیروزنام‌، با شهرت‌ ابولؤلؤ که‌ بر مبنای‌ روایات‌، عمر به‌ شکایت‌ او اعتنا نکرده‌ بود، خلیفه‌ را زخم‌ زد و وی‌ اندکی‌ بعد درگذشت‌ (نک‌ : طبری‌، ۴/ ۱۹۰-۱۹۴). هرچند طبق‌ روایتها، ابولؤلؤ به‌ ابتکار خود دست‌ به‌ قتل‌ خلیفه‌ زد، اما ناخشنودی‌ بزرگان‌ قریش‌از سختگیریهای‌خلیفه‌ را نمی‌توان‌نادیده‌انگاشت‌ (نک‌ : شهیدی‌، ۱۱۴). عمر در بستر مرگ‌، شورایی‌ متشکل‌ از حضرت‌ علی‌(ع‌) و نامداران‌ صحابه‌، عبدالرحمان‌ بن‌ عوف‌، عثمان‌ بن‌ عفان‌، سعد بن‌ ابی‌ وقاص‌، طلحۀ بن‌ عبیدالله‌ و زبیر بن‌ عوّام‌ معین‌ کرد تا خلیفۀ پس‌ از او را برگزینند (بلاذری‌، انساب‌، ۵/ ۱۵ به‌ بعد؛ طبری‌، ۴/ ۲۲۷ به‌ بعد). پس‌ ازگفت‌وگوهای‌ بسیار، عبدالرحمان‌ بن‌ عوف‌، از سوی‌ دیگران‌ اختیار یافت‌ تا از میان‌ علی‌ (ع‌) و عثمان‌ یکی‌ را برگزیند (همو، ۴/ ۲۳۴). عبدالرحمان‌ که‌ با عثمان‌ خویشاوندی‌ داشت‌، با شرط عمل‌ به‌ کتاب‌ خدا و سنت‌ پیامبر(ص‌) و سنت‌ شیخین‌ (ابوبکر و عمر) با هر دوتن‌ سخن‌ گفت‌. حضرت‌ علی‌(ع‌) دربارۀ عمل‌ به‌ سنت‌ دو خلیفه‌ پیشین‌، پاسخی‌ نداد که‌ عبدالرحمان‌ را خشنود کند و چون‌ عثمان‌ شرط را پذیرفت‌، با او به‌ خلافت‌ بیعت‌ کردند (نک‌ : بلاذری‌، همان‌، ۵/ ۲۲ به‌ بعد؛ طبری‌، ۴/ ۲۳۸- ۲۳۹).

بدین‌گونه‌ عثمان‌ بن‌ عفّان‌ به‌ خلافت‌ رسید و نرمخویی‌ وی‌ از همان‌ آغاز مورد طعن‌ و گفت‌ و گو واقع‌ شد (مثلاً نک‌ : بلاذری‌، همان‌، ۵/ ۲۴؛ طبری‌، ۴/ ۲۴۳-۲۴۴). او نظامی‌ را که‌ ابوبکر و به‌ ویژه‌ عمر در گزینش‌ والیان‌ شهرها و نظارت‌ بر اشراف‌ سخت‌ رعایت‌ می‌کردند، اندک‌ اندک‌ زیر پا نهاد و اگر خود هم‌ به‌ ادامۀ سیاستهای‌ دو خلیفۀ پیشین‌ دلبستگی‌ داشت‌، خویشاوندانش‌ او را به‌ تأیید تصمیماتی‌ که‌ اتخاذ می‌کردند، وامی‌داشتند. به‌ هر حال‌، در مدتی‌ که‌ از ۲۳ تا ۳۵ق‌ خلافت‌ به دست‌ عثمان‌ بود، طبقۀ اشراف‌ و خاصه‌ خویشاوندان‌ نزدیک‌ عثمان‌ با به دست‌ آوردن‌ مناصب‌ مهم‌ و حساس‌ در نقاط گوناگون‌، خشم ‌عموم‌ را برانگیختند (مثلاً نک‌ : همو، ۴/ ۲۵۱-۲۵۲). اصحاب‌پارسای‌پیامبر(ص‌) همچون‌ ابوذر غفاری‌ که‌ زراندوزی‌ بی‌ حد و قدرت‌ طلبی‌ طبقۀ اشراف‌ را بر نمی‌تابیدند، از سوی‌ عثمان‌ مجالی‌ برای‌ بیان‌ اعتراض‌ و انتقاد نمی‌یافتند و گاه‌ به‌ نقاط دوردست‌ تبعید می‌شدند (مثلاً نک‌ : بلاذری‌، همان‌، ۵/ ۵۲ به‌ بعد؛ طبری‌، ۴/ ۲۸۳ به‌ بعد). اندک‌ اندک‌ بانگ‌ اعتراض‌ از نواحی‌ گوناگون‌، به‌ ویژه‌ عراق‌ و مصر به‌ شورشی‌ مبدل‌ شد. شورشیان‌ به‌ مدینه‌ آمدند و خانۀ خلیفه‌ را در محاصره‌ گرفتند و پس‌ از چند روز محاصره‌، با حمله‌ای‌ خلیفه‌ را به‌ قتل‌ رساندند (بلاذری‌، همان‌، ۵/ ۵۹ به‌ بعد؛ طبری‌، ۴/ ۳۶۵ به‌ بعد).

 

این‌ بار اصحاب‌ را انتخابی‌ جز علی‌ بن‌ ابی‌ طالب‌(ع‌) به‌ خلافت‌ نبود (بلاذری‌، همان‌، ۲/ ۲۰۵ به‌ بعد) و دیری‌ نپایید که‌ بنای‌ آشتی‌ ناپذیر آن‌ حضرت‌ بر رعایت‌ دقیق‌ عدالت‌ و سیرۀ رسول‌ خدا(ص‌)، آن‌ هم‌ در جامعه‌ای‌ که‌ چندی‌ به‌ اشرافیت‌ و زراندوزی‌ خو گرفته‌ بود، موج‌ مخالفتها را در پی‌ آورد. این‌ مخالفان‌ و در رأسشان‌ طلحه‌ و زبیر دو صحابی‌ پیامبر(ص‌) که‌ اینک‌ خواهان‌ جایگاهی‌ در حکومت‌ و امتیازاتی‌ نسبت‌ به دیگر مسلمانان‌ بودند، عایشه‌، همسر پیامبر(ص‌) را نیز با خود همراه‌ کردند و بر امیرالمؤمنین‌ علی‌(ع‌) شوریدند و نبردی‌ را پی‌ نهادند که‌ نخستین‌ جنگ‌ داخلی‌ در حوزۀ اسلامی‌ به‌ شم‌ار می‌رود و به‌ جنگ‌ جمل‌ شهرت‌ یافت‌ (همان‌، ۲/ ۲۲۱ به‌ بعد؛ طبری‌، ۴/ ۵۰۶ - ۵۰۸؛ نیز نک‌ : مفید، سراسر کتاب‌).

حرکت‌ بعدی‌ از سوی‌ حکمران‌ وقت‌ شام‌، معاویۀ بن‌ ابی‌ سفیان‌ سازمان‌ داده‌ شد که‌ سالها بر شام‌ حکومت‌ کرده‌ بود و اکنون‌ جایگاه‌ خود را در خطر می‌دید. او به دستاویز خونخواهی‌ عثمان‌ از بیعت‌ با امام‌ علی‌(ع‌) سرباز می‌زد. این‌ بار نیز کار به‌ نبرد انجامید و این‌ نبرد طولانی‌ که‌ به‌ جنگ‌ صفین‌ شهرت‌ یافت‌، اگرچه‌ نتیجه‌ای‌ شایان‌ برای‌ معاویه‌ به‌ بار نیاورد، اما در پراکندگی‌ صفوف‌ مسلمانان‌ و ایجاد گرایش‌ سوم‌، یعنی‌ خوارج‌ تأثیری‌ بسزا برجای‌ نهاد(بلاذری‌، همان‌، ۲/ ۲۷۵ به‌بعد؛ نیز نک‌ : نصربن‌ مزاحم‌، سراسر کتاب‌). اکنون‌ پس‌ از متارکۀ جنگ‌ از یک‌ سو معاویه دعوی‌ خلافت‌ برداشته‌ بود و از دگر سو خوارج‌ با اعتزال‌ از اردوی‌ امام‌ علی‌ (ع‌)، در محلی‌ به‌ نام‌ حَرورا گرد آمده‌، عبدالله‌ بن‌ وهب‌ راسبی‌ را به‌ امارت‌ برداشتند. تا زمانی‌ که‌ خوارج‌ به‌ اعتراض‌ بسنده‌ می‌کردند، خلیفۀ مسلمانان‌ را با آنان‌ ستیزی‌ نبود و پیاپی‌ آنها را به‌ اطاعت‌ و صلح‌ می‌خواند؛ اما چون‌ دست‌ به‌ آزار و قتل‌ مردمان‌ گشودند، امیرالمؤمنین‌ علی‌(ع‌) به‌ سوی‌ آنان‌ لشکر کشید و در جنگی‌ موسوم‌ به‌ نهروان‌ آنان‌ را در هم‌ کوبید (بلاذری‌، همان‌، ۲/ ۳۵۹ به‌ بعد؛ طبری‌، ۵/ ۷۲ به‌ بعد).

پس‌ از فرونشاندن‌ تعرضات‌ خوارج‌، حضرت‌ علی‌(ع‌) به‌ جمع‌ آوری‌ نیرو برای‌ یکسره‌ کردن‌ کار معاویه‌ پرداخت‌، اما در رمضان‌ ۴۰ق‌، در پی‌ توطئه‌ای‌، از ضربت‌ شم‌شیر عبدالرحمان‌ بن‌ ملجم‌ مرادی‌ زخم‌ خورد، و ۳ روز بعد به‌ شهادت‌ رسید (بلاذری‌، همان‌، ۲/ ۴۸۷ به‌ بعد؛ طبری‌، ۵/ ۱۴۳ به‌ بعد). همراهان‌ امام‌ علی‌ (ع‌) پس‌ از شهادت‌ آن‌ حضرت‌، فرزند ارشد او امام‌ حسن‌ (ع‌) را به‌ خلافت‌ برداشتند، اما خلافت‌ چند ماهۀ آن‌ حضرت‌ که‌ سراسر به‌ جنگ‌ و درگیری‌ سپری‌ شد، سرانجام‌ در پی‌ صلحی‌ میان‌ وی‌ و معاویه‌، به‌ پایان‌ آمد (بلاذری‌، همان‌، ۳/ ۴۱-۴۲) و بدین‌ ترتیب‌، معاویه‌ که‌ مدتها در کمین‌ فرصت‌ بود، زمام‌ حکومت‌ را به دست‌ گرفت‌ و با موروثی‌ کردن‌ حکومت‌، چهرۀ خلافت‌ را دگرگون‌ ساخت‌.

 

مآخذ

آرنولد، توماس‌ واکر، تاریخ‌ گسترش‌ اسلام‌، ترجمۀ ابوالفضل‌ عزتی‌، تهران‌، ۱۳۵۸ش‌؛ ابن‌اسحاق‌، محمد، السیر و المغازی‌، به‌ کوشش‌ سهیل‌ زکار، دمشق‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌؛ ابن‌ سعد، محمد، الطبقات‌ الکبری‌، بیروت‌، دارصادر؛ ابن‌هشام‌، عبدالملک‌، السیرۀ النبویۀ، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ سقا و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۷۵ق‌/ ۱۹۵۵م‌؛ احمدبن‌ حنبل‌، المسند، قاهره‌، ۱۳۱۳ق‌؛ بلاذری‌، احمد، انساب‌ الاشراف‌، ج‌ ۲، به‌ کوشش‌ محمدباقر محمودی‌، بیروت‌، ۱۳۹۴ق‌/ ۱۹۷۴م‌، ج‌ ۳، به‌ کوشش‌ محمدباقر محمودی‌، بیروت‌، ۱۳۹۷ق‌/ ۱۹۷۷م‌، ج‌۵، به‌ کوشش‌ گویتین‌، بیت‌المقدس‌، ۱۹۳۶م‌؛ همو، فتوح‌ البلدان‌، به‌ کوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، ۱۸۶۶م‌؛ دینوری‌، احمد، الاخبار الطوال‌، به‌ کوشش‌ عبدالمنعم‌ عامر، قاهره‌، ۱۹۶۰م‌؛ شهیدی‌، جعفر، تاریخ‌ تحلیلی‌ اسلام‌، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌؛ طبری‌، تاریخ‌؛ قرآن‌ کریم‌؛ مفید، محمد، الجمل‌، قم‌، ۱۴۱۳ق‌؛ نصربن‌ مزاحم‌، وقعۀ صفین‌، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۳۸۲ق‌/ ۱۹۶۲م‌؛ واقدی‌، محمد، المغازی‌، به‌ کوشش‌ مارسدن‌ جونز، لندن‌، ۱۹۶۶م‌؛ ولهاوزن‌، یولیوس‌، الدولۀ العربیۀ و سقوطها، ترجمۀ یوسف‌ عش‌، دمشق‌، ۱۳۷۶ق‌/ ۱۹۵۷م‌؛ یعقوبی‌، احمد، تاریخ‌، نجف‌، ۱۳۵۸ق‌/ ۱۹۳۹م‌؛ نیز: Guillaume, A., Islam, London, 1987.

علی‌ بهرامیان‌


 

  • عمار سبزواری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی